کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استم
لغتنامه دهخدا
استم . [ اَ ت َ / -َس ْ ت َ ] (فعل ) -َستم . صیغه ٔ اول شخص مفرد از مصدر مفروض «اَسْتَن ». هستم . ام : آمده استم ؛ آمده ام . شنیدستم ؛ شنیده ام : کنون آمدستم بدین بارگاه مگر نزد قیصر گشایند راه . فردوسی .من آن بحرم که در ظرف آمدستم چو نقطه بر سر حرف ...
-
استم
لغتنامه دهخدا
استم .[ اِ ت َ ] (اِ) جور. (برهان ). جفا. (غیاث ). ظلم . (غیاث ) (برهان ). ستم . (برهان ) (جهانگیری ) : کس نیست بگیتی که بر او شیفته نبود دلها ز خوی نیک زیانند نه استم . فرخی .آخر دیری نماند استم استمگران زآنکه جهان آفرین دوست ندارد ستم . منوچهری .کف...
-
واژههای همآوا
-
اسطم
لغتنامه دهخدا
اسطم . [ اُ طُم م ] (ع اِ) میانه ٔ دریا. (منتهی الارب ).
-
اصطم
لغتنامه دهخدا
اصطم . [ اُ طُم م ] (ع اِ) اصطمة. اسطم . اسطمه . مجتمع دریا و معظم هر چیز. (حاشیه ٔ المعرب جوالیقی ). || و گویند: وی در اسطمه ٔ قوم خویش است ؛ یعنی در وسط ایشان و از اشراف و برگزیدگان آنانست . و صاحب اللسان (13 :18) عبارت شمر را که گفته است صاد و طا ...
-
جستوجو در متن
-
استن
لغتنامه دهخدا
استن . [ اَ ت َ ] (مص ) هستن . مصدر مفروض که زمان حال آن صرف شود اینچنین : استم ، استی ، است ، استیم ، استید، استند. و گاه بجای آنها: ام ، ای ، است ، ایم ، اید، اند بکار برند. و نیز مشتقات این مصدر در آخر صیغ از ماضی مطلق درآید: ستم .
-
استمگر
لغتنامه دهخدا
استمگر. [ اِت َ گ َ ] (ص مرکب ) ستمگر. ظالم . جفاکار : نبرد کرده و اندر نبرد یافته دست دلیر گشته و اندر دلیری استمگر. فرخی .آخر دیری نماند استم استمگران زآنکه جهان آفرین دوست ندارد ستم .منوچهری .
-
جهان آفرین
لغتنامه دهخدا
جهان آفرین . [ ج َ ف َ ] (نف مرکب ) جهان آفریننده . آفریننده و خالق دنیا. خدا : جهان آفرین را ستایش گرفت نیایش ورا در فزایش گرفت . فردوسی .آخر دیری نماند استم استمگران زآنکه جهان آفرین دوست ندارد ستم . منوچهری .جهان آفرینت گشایش دهادکه گر وی ببندد که...
-
اظلم
لغتنامه دهخدا
اظلم .[ اَ ل َ ] (ع ن تف ) تاریک تر. تارتر. دلگیرتر. ظلمانی تر. تیره تر: اظلم من اللیل . (از یادداشت مؤلف ). اظلم الاشیاء دارالعیب بلا حبیب . (یادداشت مؤلف ). || ستمکارتر. ستمگرتر. بیدادگرتر. جفاکارتر. (یادداشت مؤلف ). ستم کننده تر و ظالم تر. (ناظ...
-
نگرستن
لغتنامه دهخدا
نگرستن . [ ن ِ گ َ رِ ت َ ] (مص ) مخفف نگریستن . دیدن . نگاه کردن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). نظر کردن . نظاره کردن . نگریدن . (یادداشت مؤلف ) : منگراندر بتان که آخر کارنگرستن گرستن آرد بار. سنائی .بنگرستند گشنی دیدند در راهی با زنی سروبازی می کرد....
-
نما
لغتنامه دهخدا
نما. [ ن ُ / ن ِ / ن َ ] (اِ) صورت ظاهر. (فرهنگ فارسی معین ). آنچه در معرض دید و برابر چشم است : بسی فربه نماید آنکه داردنمای فربهی از نوع آماس . سنائی .سرمه ٔ بیننده چو نرگس نماش سوسن افعی چو زمرد گیاش . نظامی . || نشان .نمودار. مظهر : چون فضل ربیعی...
-
ام
لغتنامه دهخدا
ام . [اَ / ََم ْ ] (فعل ) ََم . مخفف هستم . بمعنی هستم . (انجمن آرا) (آنندراج ) (هفت قلزم ) (شرفنامه ٔ منیری ). فعل است بمعنی استم ، هستم : منم ، انسانم ، بنده ای از بندگان توام . در قدیم پس از اسماء مختوم به با همزه ٔ آن را تلفظ میکردند اما امروز تل...
-
بادی
لغتنامه دهخدا
بادی . (ع ص ) (از «ب دء») آغازکننده ٔ به چیزی . (از منتهی الارب ). آغازکننده . (غیاث ) (آنندراج ). ابتداکننده . آغازنده . پیشدست : گفت آری آنچه کردم اِستم است لیک هم میدان که بادی اظلم است . مولوی .سهم بسهم والبادی ٔ اظلم . بادی الرأی ؛ در اول دیدار...
-
وامانده
لغتنامه دهخدا
وامانده . [ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) گشاده . (ناظم الاطباء). بازمانده . مفتوح . گشوده . مانده : عین جاحمه ؛ چشم وامانده . (منتهی الارب ). || خسته . مانده . درنگی کرده . (ناظم الاطباء). بستوه آمده . (آنندراج ). که از بسیاری رفتن یا گرانی بار به پیش رفتن...