کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استلحام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استلحام
لغتنامه دهخدا
استلحام . [ اِ ت ِ ](ع مص ) راه جستن . || در پی راه فراخ تر رفتن . || فراخ شدن راه . || کشته شدن . یقال : استلحم الرجل ؛ یعنی کشته شد. (منتهی الارب ). || فراگرفتن دشمن کسی را در جنگ . || گوشت خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ).
-
واژههای همآوا
-
استلهام
لغتنامه دهخدا
استلهام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) الهام خواستن . (منتهی الارب ). فا دل دادن خواستن . (تاج المصادر بیهقی ). در دل انداختن خواستن .
-
جستوجو در متن
-
مستلحم
لغتنامه دهخدا
مستلحم . [ م ُ ت َ ح ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استلحام . راه فراخ . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || آنکه در پی راه میرود یا در پی فراخترین راهها می رود. (از اقرب الموارد). رجوع به استلحام شود. || (اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ). اسد. (اقرب الموا...
-
رفتن
لغتنامه دهخدا
رفتن . [ رَ ت َ ] (مص ) حرکت کردن . خود را حرکت دادن . (ناظم الاطباء). روان شدن از محلی به محل دیگر. (ازناظم الاطباء). خود را منتقل کردن از جایی به جایی . نقل کردن از نقطه ای به نقطه ٔ دیگر. راه رفتن . مشی . (یادداشت مؤلف ). مشی . (دهار) (ترجمان الق...