کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استقصاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استقصاء
لغتنامه دهخدا
استقصاء.[ اِ ت ِ ] (ع مص ) جهد تمام کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). کوشش تمام کردن . (منتهی الارب ). سعی و کوشش بسیار. (غیاث ). || طلب نهایت چیزی کردن . (غیاث ). || به نهایت چیزی رسیدن . (منتهی الارب ) (غیاث ). تقصی . به غایت رسیدن . به پایان ر...
-
جستوجو در متن
-
مستقصی
لغتنامه دهخدا
مستقصی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) مستقص . نعت فاعلی از استقصاء. کوشش تمام کننده و به نهایت چیزی رسنده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به استقصاء شود.
-
مستقص
لغتنامه دهخدا
مستقص . [ م ُ ت َ صِن ْ ] (ع ص ) مستقصی . رجوع به مستقصی و استقصاء شود.
-
استحفاء
لغتنامه دهخدا
استحفاء. [ اِ ت ِ] (ع مص ) خبر پرسیدن . || استحفاء سؤال از کسی ؛ به استقصاء پرسیدن او را. (از منتهی الارب ).
-
خسکانان
لغتنامه دهخدا
خسکانان . [ خ َ ] (اِ) استقصاء. تفحص . تجسس . جستجوی بلیغ. تفتیش . (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء).
-
صعید
لغتنامه دهخدا
صعید. [ ص َ ] (اِخ ) اصمعی در کتاب الجزیره هنگامی که منازل بنی عقیل و عامل را استقصاء کرده بقیه ٔ ارض عامل را صعید دانسته است . (معجم البلدان ).
-
تخمیل
لغتنامه دهخدا
تخمیل . [ ت َ ] (ع مص ) پست کردن . ناچیز ساختن : به استصفا و استقصاء امور... تجمیل ابرار و تخمیل اشرار... پرداخته . (دره ٔ نادره چ شهیدی ص 242).
-
مداقه
لغتنامه دهخدا
مداقه . [ م ُ داق ْ ق َ / ق ِ ](از ع اِمص ) باریک بینی . استقصاء. (یادداشت مؤلف ). دقت کردگی . حساب از روی دقت و درستی . (ناظم الاطباء).- مداقه کردن ؛ دقت کردن و باریک شدن در موضوعی . به دقت وارسی کردن .
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن جابر بلادری مکنی به ابوالعباس است . او راست : استقصاء فی الأنساب و الاخبار. و آن را در چهل مجلّد تسوید کرد و بتکمیل آن توفیق نیافت . (کشف الظنون ).
-
غوص کردن
لغتنامه دهخدا
غوص کردن . [ غ َ / غُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) فرورفتن در آب . (ناظم الاطباء). غوطه خوردن . غوطه زدن . رجوع به غوص شود : گهر ناید بکف بی غوص کردن . کاتبی .|| غور کردن . استقصاء. تعمق . دقت در دانستن حقیقت و کنه چیزی . رجوع به غَوص شود.
-
بر وجه
لغتنامه دهخدا
بر وجه . [ ب َ وَ هَِ ] (حرف اضافه ٔ مرکب ) (از: بر فارسی + وجه عربی ) بطورِ. بطریق ِ. (ناظم الاطباء). بر سبیل ِ : سیم کافی ناصح که خراج و جزیت ... بر وجه استقصاء بستاند. (کلیله و دمنه ).- بر وجه تعجیل ؛ بچابکی . بطور چابکی . (ناظم الاطباء).
-
غور کردن
لغتنامه دهخدا
غور کردن . [ غ َ / غُو ک َ دَ ] (مص مرکب ) کوشش تمام کردن و بنهایت چیزی رسیدن . دقت کردن در کاری . به دقت مورد رسیدگی قرار دادن . استقصاء. تقصی : در مقامی که غور باید کردقطره و بحر بیکرانه یکی است . صائب (از انجمن آرا) (از آنندراج ).|| غور کردن جراحت...
-
غوررسی
لغتنامه دهخدا
غوررسی . [ غ َ رَ ] (حامص مرکب ) به تدقیق رسیدن کاری را. (آنندراج ). تفتیش کنه و حقیقت چیزی . رسیدگی دقیق . تفحص و استقصاء : جمعی نادان ندانند که غوررسی و غایت چنین کارها چیست ؟ (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 99). در باب انتظام مهام رعایا و غوررسی ضعفا و فقرا...
-
جزیت
لغتنامه دهخدا
جزیت . [ ج ِزْ ی َ ] (معرب ، اِ) جزیه . معرب گزیت است . گزید. و جزیت گزیت است معرب کرده . (مجمل التواریخ ). و رجوع به جزیه و گزیت شود: و سیم کافی ناصح که خراج و جزیت ... بر وجه استقصاء بستاند. (کلیله و دمنه ). تضرعها کرد و ملتزم جزیت و فدیت شد. (ترجم...