کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استقبال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استقبال
لغتنامه دهخدا
استقبال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) پیش آمدن . (منتهی الارب ). ضِدّ استدبار. روی آوردن . پیش فراشدن . پیش واشدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). پیش رفتن . روی کردن به . || به پیشواز رفتن . به پیشباز رفتن . پیشواز کردن . پیشباز کردن . پذیره شدن : استادم را ...
-
واژههای مشابه
-
خوش استقبال
لغتنامه دهخدا
خوش استقبال . [ خوَش ْ/ خُش ْ اِ ت ِ ] (ص مرکب ) آنکه خوب استقبال از غریب کند. آنکه غریب و تازه وارد را نکو دارد و خوش تهنیت دهد. که با روی باز پذیره ٔ مهمان یا وارد شود: فلانی خوش استقبال و بدبدرقه است ؛ یعنی مهمان را بخوبی و روی خوش می پذیرد ولی به...
-
جستوجو در متن
-
پیش باز کردن
لغتنامه دهخدا
پیش باز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) استقبال کردن .
-
بدبدرقه
لغتنامه دهخدا
بدبدرقه . [ ب َ ب َ رَ ق َ / ق ِ ] (ص مرکب ) که خوب بدرقه نکند. مقابل خوش استقبال : فلانی خوش استقبال و بدبدرقه است . (از یادداشت مؤلف ).
-
پیش فراشدن
لغتنامه دهخدا
پیش فراشدن . [ ف َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) استقبال . پیشباز رفتن . فراپیش شدن .
-
استقبالی
لغتنامه دهخدا
استقبالی . [ اِ ت ِ] (ص نسبی ) منسوب به استقبال . مربوط بزمان آینده .
-
اد
لغتنامه دهخدا
اد. [ -َدْ] (ضمیر) -َد. در آخر صورت مفرد امر آید و افاده ٔ مفرد مغایب حال و استقبال کند: رود، کند، آید، شود.
-
پرماهی
لغتنامه دهخدا
پرماهی . [ پ ُ ] (حامص مرکب ) امتلاء قمر. حالت بدری . استقبال . (مفاتیح العلوم خوارزمی ).
-
پورنمه
لغتنامه دهخدا
پورنمه . [ ن ِ م َ ] (اِ) استقبال (از اصطلاحات شمس و حرکات آن ) در تداول هندیان . (ماللهند بیرونی ص 176 و 290 و 295).
-
مستقبل
لغتنامه دهخدا
مستقبل . [ م ُ ت َ ب َ ] (ع ص ، اِ) نعت مفعولی از استقبال . آنچه بسوی آن روی آورند. (از اقرب الموارد). رجوع به استقبال شود. || زمانی که بعد از حال آید. مستقبِل . (المنجد). || در اصطلاح مصوران ، تمام رخ . تصویر دوچشمی . تصویر که دو چشم و هر دو رخساره ...
-
هنگاریدن
لغتنامه دهخدا
هنگاریدن . [ هََ دَ ] (مص ) زور و ستم ورزیدن . || تند و تیز و سخت شدن و از این فعل فقط سیوم شخص مفرد زمان حال و استقبال مستعمل است . (ناظم الاطباء).
-
پیشوا شدن
لغتنامه دهخدا
پیشوا شدن . [ وا ش ُ دَ ] (مص مرکب ) مخفف پیشواز شدن . استقبال . (تاج المصادر بیهقی ). || قائد و پیشرو گردیدن . امامی کردن . مقتدی گشتن .
-
صعلوک
لغتنامه دهخدا
صعلوک . [ص ُ ] (اِخ ) امیری از امرای گیلان بود که بهنگام فرارسلطان محمد از مغول وی را استقبال کرد و سلطان هفت روز نزد او اقامت داشت . (جهانگشای جوینی ج 2 ص 115).