کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استفسار کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
خوستن
لغتنامه دهخدا
خوستن . [ خوَس ْ / خُس ْ / خو ت َ ] (مص ) پرسیدن . سؤال کردن . پرسش کردن . استفسار کردن . (ناظم الاطباء).
-
مستفسر
لغتنامه دهخدا
مستفسر. [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص )نعت فاعلی از استفسار. بیان کردن خواهنده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). آنکه طلب ابانت کند. تفسیرخواهنده . پرسنده . پژوهنده . رجوع به استفسار شود.
-
احوال پرسی
لغتنامه دهخدا
احوال پرسی . [ اَح ْ پ ُ ] (حامص مرکب ) پژوهش و سؤال از صحت و بیماری کسی . استفسار و پرسش از حالت و چگونگی و تندرستی و عافیت و بیماری و مرض و کار و بار. عیادت مریض .- احوال پرسی کردن ؛ احوال گرفتن . استفسار از حال کسی .
-
تفسر
لغتنامه دهخدا
تفسر. [ ت َ ف َس ْ س ُ ] (ع مص ) بیان شدن . واضح و آشکار ساختن . (ناظم الاطباء). || بیان کردن خواستن . (از اقرب الموارد). رجوع به استفسار شود.
-
نظر خواستن
لغتنامه دهخدا
نظر خواستن . [ ن َ ظَ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) عقیده پرسیدن . از کسی رای او پرسیدن . (یادداشت مؤلف ). نظر و عقیده ٔ کسی را در موردکاری یا چیزی یا کسی طلب کردن . استفسار. استفتاء.
-
خشک آمار
لغتنامه دهخدا
خشک آمار. [ خ ُ ] (اِمرکب ) به معنی خشک آمار است که مرض استسقاء باشد. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). || تتبع و استقصا و تفحص و تجسس و استفسار حساب و استیفاء . (برهان قاطع) : از فراوانی که خشکامار کردزان نهانی مر مرا بیدار کرد.رودکی .|| جهد کردن ....
-
واپرسیدن
لغتنامه دهخدا
واپرسیدن . [ پ ُ دَ ] (مص مرکب ) دوباره سؤال کردن . || تفتیش کردن . (ناظم الاطباء). || دریافت کردن . (آنندراج از فرهنگ فرنگ ). || بازپرسیدن . استفسار نمودن . (آنندراج ) : یکی ژند و اُست آر با برسمت بگو پاسخ از هرچه واپرسمت . فردوسی .صبح شد هدهد جاسو...
-
استعلام
لغتنامه دهخدا
استعلام . [ اِ ت ِ] (ع مص ) پرسیدن از چیزی . (منتهی الارب ). آگاهی خواستن . (غیاث ). پرسیدن . طلب دانستن . آموزانیدن خواستن . آگاه کردن خواستن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). پرسش . دانستن خواستن . خبر پرسیدن : ابوعلی برؤس لشکر و وجوه قوم پیغام فرس...
-
تطلیق
لغتنامه دهخدا
تطلیق .[ ت َ ] (ع مص ) گشنی دادن خرمابن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). || بازگردیدن روح مارگزیده در بدن او و سلامت یافتن و آرمیدن درد او. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || طلاق دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوز...
-
پژوهش کردن
لغتنامه دهخدا
پژوهش کردن . [ پ ِ / پ َ هَِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پژوهیدن . جویا شدن . پی جوئی کردن . بازجوئی کردن . بازجستن . جستجو کردن . تفحص کردن . تجسس کردن . تحقیق کردن . کاویدن . استفسار. تتبع. تفقد. تفتیش : ز هر کشوری گرد کن مهتران از اخترشناسان و افسونگران س...
-
زبان بریدن
لغتنامه دهخدا
زبان بریدن . [ زَ ب ُ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از عطا و بخشش است . منقول است که سائلی در ملازمت حضرت سرور کائنات سؤال کرد، فرمودند به یکی از اصحاب برو زبانش را ببر. خواست زبانش ببرد. در این اثناء امیر مردان علی بن ابیطالب (ع ) رسیدند و از حقیقت حال است...
-
مطالبت
لغتنامه دهخدا
مطالبت . [ م ُ ل َ / ل ِ ب َ ] (از ع ، اِمص ) طلب کردن و خواستن و خواهان شدن . خواستن حقی . مطالبة. مطالبه : و من بنده را بر مجالست و دیدار و مذاکرات و گفتار ایشان چنان الفی تازه گشته بودو به مطالبت و مواظبت بر کسب هنر آن میل افتاده که از مباشرت اشغا...
-
خبرگیر
لغتنامه دهخدا
خبرگیر.[ خ َ ب َ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) مستفسر. (از آنندراج ). آنکه از مطلبی کسب و استفسار خبر کند : سخن این است که ما بی تو نخواهیم حیات بشنو ای پیک خبرگیر و سخن بازرسان . حافظ. || جاسوس . (از آنندراج ) : منذر نعمان پسر خویش را با ده هزار سوار عرب ب...
-
زبان گرفتن
لغتنامه دهخدا
زبان گرفتن . [ زَ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) لکنت افتادن بر زبان . (آنندراج ). لکنت زبان . (ناظم الاطباء). گرفتن زبان . بعضی حروف را از مخارج آن اداء نتوانستن مانند دال بجای ذال و لام بجای راء و غیره : چو دم شکوه زبانم ز خجالت گیردشرم زور آورد و راه شکا...
-
پژوهیدن
لغتنامه دهخدا
پژوهیدن . [ پ ِ / پ َ دَ ] (مص ) پژوهش کردن . جویا شدن . پی جوئی کردن . بازجوئی کردن . بازجستن دانستن را. جستجو کردن . فحص . تفحص . جس ّ. (تاج المصادر بیهقی ). تجسس . بحث . تحقیق . استفسار. تتبع. تفقد. تفتیش کردن . کاویدن زمین و سخن و جز آن . تنقیر :...