کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استعمار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استعمار
لغتنامه دهخدا
استعمار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) استعمار کسی در مکان ؛ باشنده ٔ آن جای کردن او را: استعمره المکان ؛ باشنده ٔ آن جای گردانید او را. (منتهی الارب ). || آبادان کردن خواستن . (زوزنی ) (تاج المصادربیهقی ). آبادانی کردن خواستن . معمور کردن . تعمیر.- استعمار کرد...
-
واژههای همآوا
-
استئمار
لغتنامه دهخدا
استئمار. [ اِ ت ِءْ ] (ع مص ) رجوع به استیمار شود.
-
جستوجو در متن
-
مستعمر
لغتنامه دهخدا
مستعمر. [ م ُ ت َ م َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استعمار. رجوع به استعمار شود.
-
مستعمرة
لغتنامه دهخدا
مستعمرة. [ م ُ ت َ م َ رَ ] (ع ص ، اِ) مستعمره . تأنیث مستعمر. استعمارشده . تحت استعمار. رجوع به استعمار شود.
-
مستعمر
لغتنامه دهخدا
مستعمر. [ م ُ ت َم ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استعمار. آبادانی خواه . آنکه از کسی آباد کردن جایی را بخواهد. (اقرب الموارد). || استعمارکننده . رجوع به استعمار شود.
-
مستعمرات
لغتنامه دهخدا
مستعمرات . [ م ُ ت َ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مستعمرة. رجوع به مستعمرة و استعمار شود.
-
استعماری
لغتنامه دهخدا
استعماری . [ اِ ت ِ ] (ص نسبی ) منسوب به استعمار.- دول استعماری ؛ دول قوی که بعنوان آباد کردن مملکت ملّتی ضعیف ، آن را تحت سلطه ٔ خویش درآورند.
-
برازا
لغتنامه دهخدا
برازا. [ برْا / ب ِ ] (اِخ ) از موجدان استعمار فرانسوی . تولد درکاستل گانْدُلفو 1852 م .، وفات 1905 م . وی بصلح بخشی از کنگو را برای فرانسه تصرف کرد و برازاویل را درساحل استانلی پول بنا کرد. (از فرهنگ فارسی معین ).
-
شرکت اسلام
لغتنامه دهخدا
شرکت اسلام . [ ش ِ ک َ ت ِ اِ ] (اِخ ) جمعیتی سیاسی در سراکرتا (جاوه ) در قرن 19 م . این جمعیت در تحول شهرها و بیداری ملل آسیای شرقی و مبارزه با استعمار هلندیان بسیار مؤثر بود. (فرهنگ فارسی معین ) (از المنجد).
-
دامان
لغتنامه دهخدا
دامان . (اِخ ) نام قصبه ای واقع در 130هزارگزی شمال بمبئی به خطه ٔ سورت هندوستان و آن از سال 1531 م . در تصرف دولت پرتقال درآمده است و آتشکده ای نامی بدانجاست . (از قاموس الاعلام ترکی ). اما در آذر ماه 1340 (دسامبر 1961) دولت هند این منطقه و دیگر مناط...
-
سیسیل
لغتنامه دهخدا
سیسیل . (اِخ ) صِقِلّیه . نام جزیره ای است بزرگ به ایتالیا که در دریای مدیترانه واقع است . دارای 25740 کیلومتر مربع مساحت و جمعیت آن 4487000 تن سکنه می باشد. زمین آن حاصلخیز و شهرهای عمده آن عبارتند از شهرپالرم کاتان ، مسین ، تراپانی . این جزیره بدوا...
-
رشید طلیع
لغتنامه دهخدا
رشید طلیع. [ رَ طَ ] (اِخ ) رشیدبن علی بن حسن بن ناصیف ، از آل طلیع. مؤسس حکومت شرق اردن و از رجال نامی اداری و ملی بود. زادگاه رشید در جُدَیْدَة از دیه های شوف در لبنان است . او در سوق الغرب و بیروت و بعد در مدرسه ٔ فلکیه در استامبول به تحصیل پرداخ...
-
علی بای دوم
لغتنامه دهخدا
علی بای دوم . [ ع َ ی ِ دُ وُ ] (اِخ ) ابن حسین بن محمودبن محمدرشید، مکنّی به ابوالحسن . بای (امیر) تونس . وی در سال 1233 هَ .ق . در تونس متولد شد و در سال 1299 هَ . ق . پس از درگذشت برادرش «بای محمدصادق » امیر تونس گردید. و نخستین کاری که انجام داد ...