کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استظهار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استظهار
لغتنامه دهخدا
استظهار. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) یاری خواستن . یاری خواستن از کسی . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). یار گرفتن . || قوی پشت شدن به کسی یا امری . پشت گرمی . تکیه کردن بیاری کسی . پشت قوی کردن : و این بنده را بدان قوت دل و استظهار... حاصل آمد. (کلیله و دمنه )...
-
جستوجو در متن
-
مستظهر
لغتنامه دهخدا
مستظهر. [ م ُ ت َ هَِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استظهار. یاری خواهنده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کسی که اعانت می طلبد و دستگیری می خواهد. (ناظم الاطباء). رجوع به استظهار شود.
-
تداجو
لغتنامه دهخدا
تداجو. [ ت ُ ] (اِخ ) توداجو. یکی از امرای دوران بایدوخان و منازع امیر طغاچار : امیر طغاچار بسبب آنکه تداجو با او به قوت و استظهار بایدو، مخالفت و منازعت میکرد از دولت بایدو ملول و نفور شده بود. (تاریخ غازان ص 80).
-
تمسک کردن
لغتنامه دهخدا
تمسک کردن . [ ت َ م َس ْ س ُ ن ُ / ن ِ ] (مص مرکب ) چنگ در زدن . اعتصام : به موالات این دو رکن شریف هم تمسک کنم هم استظهار. خاقانی .رجوع به تمسک و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
پشت قوی
لغتنامه دهخدا
پشت قوی . [پ ُ ق َ ] (ص مرکب ) مستظهر. نیرومند شده : جاوید باش و پشت قوی باش و تندرست تو شادخوار و ما رهیان از تو شادخوار. فرخی .- پشت قوی شدن ؛ استظهار. (منتهی الارب ).
-
تبجح
لغتنامه دهخدا
تبجح . [ ت َ ب َج ْ ج ُ ] (ع مص ) شادمانه گردیدن . (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ). شاد شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (شرح قاموس ). شادی . شادمانی : وزیر بدان تبجح و ابتهاج نمود و درحال بخدمت حضرت شد. (سن...
-
قطان
لغتنامه دهخدا
قطان . [ ق َطْ طا ] (اِخ ) یحیی بن سعیدبن فروخ بصری ، مکنی به ابوزکریا یا ابوسعید. محدث عصر خود و از اصحاب حضرت صادق علیه السلام است ، و از گفته ٔ شیخ طوسی می توان ثقه بودن وی را استظهار کرد. وی به سال 198 هَ . ق . درگذشت .
-
بیکار
لغتنامه دهخدا
بیکار. [ ب َ ] (معرب ، اِ) صورتی از پیکار. جنگ . نبرد. ج ، بَیاکیر. (دزی ج 1 ص 126) : بدل گفت اگر جنگجویی کنم به بیکار او سرخرویی کنم . عنصری .بمردان کار و فیلان بیکار درحفظ اطراف و حواشی آن استظهار رفته . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 257). رجوع به پیکار ش...
-
عذر تقصیر
لغتنامه دهخدا
عذر تقصیر. [ ع ُ رِ ت َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پوزش خواهی . از گناه : انابت مفید نباشد، نی راه بازگشتن آنگاه مهیا و نه عذر تقصیرات خواستن . (کلیله و دمنه ).عذر تقصیر خدمت آوردم که ندارم به طاعت استظهار. سعدی .سعدیا در پای جانان گر به خدمت سر نهی ...
-
ژان سان تر
لغتنامه دهخدا
ژان سان تر. [ ت ِ ] (اِخ ) چهارمین پسر هانری دوم و اِله اونر داکیتن . او به استظهار فیلیپ اگوست پادشاه فرانسه درشورشی که بر ضد پدر او برپا شده بود شرکت کرد و بعداز مرگ برادر خود ریشارد کُردُلیُن (ریشارد شیردل ) برادرزاده ٔ وی آرتور دوبرتانی را برای ب...
-
غافر
لغتنامه دهخدا
غافر. [ ف ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از غفران . آمرزنده ٔ گناه . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). آمرزنده و پوشنده ٔ گناه . (مهذب الاسماء) (غیاث ) : همتش آن است تا غالب شود بر دشمنان راست چون بر دشمنان غالب شود غافر شود. منوچهری .بیار باده که حافظ مدامش استظهاربه...
-
نیم شبی
لغتنامه دهخدا
نیم شبی . [ ش َ ] (ص نسبی ) منسوب به نیم شب . (یادداشت مؤلف ). آنچه در نیم شب وقوع یابد. (فرهنگ فارسی معین ). مربوط به نیم شب . در دل شب . در نصف شب : دلا بسوز که سوز تو کارها بکنددعای نیم شبی دفع صد بلا بکند. حافظ.بیار می که چو حافظ مدامم استظهاربه...
-
مصلحت بین
لغتنامه دهخدا
مصلحت بین . [ م َ ل َ ح َ ] (نف مرکب ) کسی که صلاح کار را می نگرد. (ناظم الاطباء). آنکه صلاح کار و مقتضای حال ببیند و دریابد. صواب بین . راه از چاه دان : ننهد پای تا نبیند جای هرکه را چشم مصلحت بین است . سعدی .- امثال : مصلحت خوب است اما مصلحت بینش ...
-
انتصار
لغتنامه دهخدا
انتصار. [ اِ ت ِ ] (ع مص )داد ستدن . (منتهی الارب ) (ترجمان جرجانی مهذب عادل بن علی ) (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). داد بستدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). کینه کشیدن از ظالم و انصاف از دشمن ستدن و انتقام کشیدن . (آنندراج ). انتقام . (از ا...