کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استشاره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استشاره
لغتنامه دهخدا
استشاره . [ اِ ت ِ رَ ] (ع مص ) استشارت . مشورت خواستن . مشاورت خواستن از کسی . (منتهی الارب ). مشاورت کردن خواستن . (زوزنی ): اول استشاره پس استخاره . || انگبین چیدن . (منتهی الارب ). || بوئیدن گشن ، ماده را تا بداند باردار است یا نه . || پوشیدن لبا...
-
جستوجو در متن
-
مستشیر
لغتنامه دهخدا
مستشیر. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استشارة. کنکاش خواهنده . (منتهی الارب ). مشورت خواه . مشورت کننده . || گشن و شتری که ناقه ٔ زاینده را از نازاینده بشناسد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استشارة شود.
-
استضائة
لغتنامه دهخدا
استضائة. [ اِ ت ِ ءَ ] (ع مص ) روشن کردن . || روشن شدن . (زوزنی ). روشنی پذیرفتن . || روشنی جوئی . || استشاره : لاتستضیئوا بنار اهل الشرک ؛ و آن منع از استشاره با اهل شرک باشد.
-
رای زنی
لغتنامه دهخدا
رای زنی . [ زَ ] (حامص مرکب ) عمل رای زن . مشاوره . مشورت . شور. رای زدن . استشاره . || شغل مستشاری سفارت یا سفارت کبری .
-
اشتیار
لغتنامه دهخدا
اشتیار. [ اِ ] (ع مص ) انگبین چیدن . استشارة. اِشارة. شَور. شیار. شیارة. مَشار. مَشارة. || فربه شدن ستور. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد از تاج العروس ).
-
محاصره
لغتنامه دهخدا
محاصره . [ م ُ ص َ رَ ] (ع مص ) گرداگرد گرفتن و حصاری کردن به جنگ . شهربند. شهربندان . دربندان . در حصار گرفتن . گرد چیزی یا کسانی را گرفتن چنانکه نتواند برون شدن . از گرداگرد بند کردن راه کسی را. (غیاث ) (از ناظم الاطباء) : ابوالقاسم فقیه را با جمعی...
-
مستشار
لغتنامه دهخدا
مستشار. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت مفعولی ازاستشارة. مشورت کرده شده یعنی آنکه با او مشورت کنند و از او صلاح پرسند. (غیاث ) (آنندراج ). کنکاش خواسته شده . کسی که از او طلب مشورت کنند. (ناظم الاطباء). مصلحت گذار. رای زن . رجوع به استشارة شود : گفت پیغمبر ب...
-
استخاره
لغتنامه دهخدا
استخاره .[ اِ ت ِ رَ ] (ع مص ) استخارت . خواستن بهترین اَمرین . (منتهی الارب ). بهترین خواستن . طلب خیر کردن . نیکوئی جستن . (منتهی الارب ): شیر... پس از ... استخارت او [گاو] را مکان اعتماد داد. (کلیله و دمنه ). او را پیش خواند و فرمود که پس از تأمل...
-
اسماعیل
لغتنامه دهخدا
اسماعیل . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابی سهل بن نوبخت . وی مشهورترین ِ پسران ابوسهل است که اخبار او با ابونواس مشهور شده و این شاعر تیززبان او را هجوهای رکیک گفته است ، چهار قطعه شعر در هجو اسماعیل در دیوان او دیده میشود که معروفترین آنها دو قطعه ایست که در آ...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن زیدبن یسار ابوالعباس ثعلب النحوی اللغوی الخراسانی . امام کوفیین در نحو و لغت . و ثقة و بادیانت . وی ایرانی و از موالی بنوشیبان است . و چنانکه مرزبانی از مشایخ خویش آورده ، مولد ثعلب به سال 200 هَ .ق . و وفات او سیز...