کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استرک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استرک
لغتنامه دهخدا
استرک . [ اَ ت َ رَ ] (اِخ ) قصبه ای در استراباد، که گویند یزیدبن مهلب از سران عرب استراباد را در محل آن بناکرد. (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو صص 71 - 72 بخش انگلیسی ).
-
استرک
لغتنامه دهخدا
استرک . [ اِ ت ِ رَ] (اِ) بیخ خوشبوئی است که بترکی قره کولک گویند و میعه ٔ سایله هم گویند. (شعوری ). رجوع به اصطرک شود.
-
واژههای مشابه
-
جوشقان استرک
لغتنامه دهخدا
جوشقان استرک . [ ج َ ش ِ ن ِ ] (اِخ ) از قصبه های کاشان . عده ٔ قری 16، مساحت 15 فرسنگ ، جمعیت 10640 تن . مرکز جوشقان . رجوع به جوشقان شود.
-
واژههای همآوا
-
اصطرک
لغتنامه دهخدا
اصطرک . [ اَطَ رَ ] (معرب ، اِ) صمغی است سرخ بسیاهی مایل . || و بعضی گویند صمغ درخت زیتون است ، نزله را نافع باشد. (برهان ) (هفت قلزم ) (آنندراج ). بیونانی میعه ٔ یابسه است . (آنندراج ) (فهرست مخزن الادویه ). میعه ٔ یابسه و آن صمغ درخت رومی است . (بح...
-
جستوجو در متن
-
سترک
لغتنامه دهخدا
سترک . [ س ِ ت َ رَ ] (اِ) مردم گیاه بود یعنی درخت واقواق . (اوبهی ). یبروح . رجوع به استرک ، و اصطرک شود. || به استعاره زنان نازاینده که بعربی عقیم است بدان نسبت است . (اوبهی ). رجوع به استرک و اصطرک شود.
-
باشترک
لغتنامه دهخدا
باشترک . [ ت َ ] (اِ) بمعنی استرک یعنی ریشه ٔ معطر است . (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 172). || در ذخیره ٔ خوارزمشاهی بمعنی خطاف است . (شعوری ج 1 ص 172). و رجوع به استرک شود.
-
سلارس
لغتنامه دهخدا
سلارس . [ س َ رَ ] (اِ) استرک مایع و میعه ٔ سائله و روغن هیل . (ناظم الاطباء).
-
توسن رگ
لغتنامه دهخدا
توسن رگ . [ ت َ / تُو س َ رَ ] (ص مرکب ) توسن خوی . مقابل ساکن رگ : بی نام هم کنونش چو بید سترک خصی این بدگهر شگالک و توسن رگ استرک . خاقانی .رجوع به توسن و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
بیدسترک
لغتنامه دهخدا
بیدسترک . [ دَ ت َ رَ ] (اِ مصغر) (از: بیدستر + -َک تصغیر) بیدستر : بی نام هم کنونْش چو بیدسترک خصی این بدگهر شغالک و توسن رگ استرک . خاقانی .رجوع به بیدستر شود.
-
کویرات
لغتنامه دهخدا
کویرات . [ ک َ ] (اِخ ) از بلوکات ولایت کاشان است . عده ٔ قری 23 و مساحت 20 فرسخ ، و جمعیت 17023 نفر و مرکز آن آران است . حد شمالی دریای نمک ، حد شرقی نطنز، حد جنوبی جوشقان استرک و حد غربی آن خاک قم است . (از جغرافیای سیاسی کیهان ص 404).
-
جوشقان
لغتنامه دهخدا
جوشقان . [ ج َ ش ِ ] (اِخ ) قصبه ٔ مرکزی دهستان تابع بخش میمه ٔ شهرستان کاشان و به جوشقان قالی معروف است . در شهرستان کاشان دو جوشقان وجود دارد، جوشقان دهستان نیاسر را بواسطه ٔ نزدیکی به قصبه ٔ استرک ، جوشقان استرک و جوشقان میمه را بواسطه ٔ معروفیت ق...
-
خصی
لغتنامه دهخدا
خصی . [ خ َ صی ی ] (ع ص ) خایه ٔ کشیده شده . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (اقرب الموارد) : بی نام هم کنونش چو بید سترک خصی این بدگهر شغالک توسن رگ استرک . خاقانی .|| شعری که خالی از حدیث زنان باشد. (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد)...