کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استراق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استراق
لغتنامه دهخدا
استراق . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) دزدیدن . دزدیده کردن . (منتهی الارب ).- استراق سمع ؛ دزدیده گوش بداشتن . (زوزنی ). دزدیده گوش بسخن فراداشتن . گوش بسخن کسی داشتن . (غیاث ). گوش ایستادن . دزدیده گوش کردن . گوش داشتن پنهانی سخن کسی را. گوش دادن نهانی سخن کس...
-
جستوجو در متن
-
مسترق
لغتنامه دهخدا
مسترق . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از استراق . دزدیده شده . سرقت شده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به استراق شود.
-
مسترق
لغتنامه دهخدا
مسترق . [ م ُ ت َ رِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استراق .سرقت کننده . (اقرب الموارد). || آنکه مخفیانه گوش میدهد و استراق سمع می کند. (اقرب الموارد). پنهانی گوش دارنده سخن کسی را. (منتهی الارب ). || منشی و کاتبی که برخی از محاسبات را مخفی بدارد و آشکار نکند...
-
افظع
لغتنامه دهخدا
افظع. [ اَ ظَ ] (ع ن تف ) زشت تر. رسواتر. (ناظم الاطباء).فظیعتر. (یادداشت مؤلف ) : و استراق الشعر... افظع من سرقةالبیضاء والصفراء. (مقامات حریری ).
-
گوش یازی
لغتنامه دهخدا
گوش یازی . (حامص مرکب ) نیوشه . (لغت فرس ص 443 ذیل نیوشه ). استراق سمع. استماع . (یادداشت مؤلف ).- گوش یازی کردن ؛ تیز کردن گوش برای شنیدن . (یادداشت مؤلف ).
-
اختطاف
لغتنامه دهخدا
اختطاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) خَطف . ربودن . (منتهی الارب ). ربودن همچو برق . (غیاث اللغات ). || اختطاف حمی کسی را؛ دور شدن تب از او. || استراق سمعکردن شیطان . || اِمتلاس . خیره کردن چشم .
-
تخطف
لغتنامه دهخدا
تخطف . [ ت َ خ َطْ طُ ] (ع مص ) درربودن . (تاج المصادر بیهقی ). ربودن . (زوزنی ) (دهار) (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). انتزاع . اجتذاب . (اقرب الموارد)(المنجد). || استلاب . (اقرب الموارد) (المنجد). استراق...
-
رجوم
لغتنامه دهخدا
رجوم . [ رُ ] (ع مص ) رَجْم . سنگسار کردن و راندن باشد و چون وارد شده است که شیاطین به آسمان برمی شدند و استراق سمع نموده اخبار آسمانی را به کاهنان می رساندند تا مردم را روی بدیشان کنند و در ضلالت افکنند پس از ولادت حضرت رسول (ص ) آنان را به تیرهای ش...
-
مسترقة
لغتنامه دهخدا
مسترقة. [ م ُ ت َ رَ ق َ ] (ع ص ) تأنیث مسترق . رجوع به مسترق و استراق شود. || خمسه ٔ مسترقه ؛ پنجه ٔ دزدیده . (یادداشت مرحوم دهخدا). پنج روزی که بر ماه دوازدهم از سال شمسی می افزایند. (ناظم الاطباء). ایام کبیسه . ج ، مسترقات .
-
خطف
لغتنامه دهخدا
خطف . [ خ َ ] (ع مص ) ربودن . (منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از تاج المصادر بیهقی ). منه : خطف الشیی ٔ خطفاً. || خیره گردانیدن برق بینایی را. (منتهی الارب )(از تاج العروس ) (از لسان العرب ). منه : خطف البرق الحجر. (منتهی الارب ). |...
-
دزدیده
لغتنامه دهخدا
دزدیده . [ دُ دی دَ / دِ ] (ن مف ) دزدیده شده . ربوده شده . سرقت شده . مسروق . (ناظم الاطباء). مسروقة. مستسرق . مسترقه . (یادداشت مرحوم دهخدا) : فرمودند کباب دزدیده خوردن و طمع لقمه ٔ ما نیز کردن . (انیس الطالبین ص 122).هَشیلة؛ دزدیده از شتر و جز آن ...
-
نیوشه
لغتنامه دهخدا
نیوشه . [ ش َ / ش ِ] (اِمص ) گوش بازی کردن . (لغت فرس اسدی ). گوش فراداشتن . (صحاح الفرس ) (نسخه ای از لغت فرس ). گوش فراداشتن سخن نهانی را. (اوبهی ). نیوش . گوش دادن سخن باشد. (نسخه ای از لغت فرس اسدی ). نیوشه آن باشد که چون دو کس با هم سخن کنند شخص...
-
نیوشیدن
لغتنامه دهخدا
نیوشیدن . [ دَ ] (مص ) شنیدن . (غیاث اللغات ) (اوبهی ) (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ) (جهانگیری ) (برهان قاطع) (آنندراج ) (رشیدی ). گوش کردن . (برهان قاطع) (آنندراج ). استماع کردن . شنودن . قبول کردن . پذیرفتن . (یادداشت مؤلف ) : آن جهان را بدین جهان...
-
لهیب
لغتنامه دهخدا
لهیب . [ ل ُ هََ ] (اِخ ) ابن مالک اللهبی ... قاله ابن مندة و حکی فیه ابوعمر لهب مکبرا و به جزم الرشاطی قال ابن مندة له خبر رواه عبداﷲبن محمد العدوی باسناد لایثبت و قال ابوعمر روی خبراً عجیباً فی الکهانة و اعلام النبوة و اورد العقیلی حدیثه قال اخبرنا...