کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استرآباد اردشیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استرآباد اردشیر
لغتنامه دهخدا
استرآباد اردشیر. [ اِ ت َ اَ دَ ] (اِخ ) رمسِن یا کرخای میشان .
-
واژههای مشابه
-
استراباد
لغتنامه دهخدا
استراباد. [ اِ ت َ ] (اِخ ) استرآباد. دهی نزدیک جرجان . (منتهی الارب ). شهریست [ بناحیت دیلمان ] بردامن کوه نهاده بانعمت و خرم و آبهای روان و هوای درست و ایشان به دو زبان سخن گویند یکی به لوترای استرابادی و دیگری به پارسی کردانی و از وی جامه های بسیا...
-
جامع استرآباد
لغتنامه دهخدا
جامع استرآباد. [ م ِ ع ِ اِ ت ِ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان آرد:بنای این مسجد در سال 804 هَ .ق . ساخته شده ولی بانی آن معلوم نیست . این جامع وضع خوبی دارد و موقوفاتی بسیار نیز داشته است . (از مرآت البلدان ج 4 ص 97).
-
جستوجو در متن
-
اردشیر
لغتنامه دهخدا
اردشیر. [ اَ دَ / دِ ] (اِخ ) حسام الدولةبن نماور (نام آورد) بن بیستون . بیست و پنجمین از اسپهبدان پادوسبان . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 145). و رجوع به اسپندار اردشیر شود.
-
اردشیر
لغتنامه دهخدا
اردشیر. [ اَ دَ / دِ ] (اِخ ) حسام الدولةبن باحرب شانزدهمین از فرمانروایان خاندان اسپهبدان پادوسبان . وی 25 سال حکومت داشته است . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 145) (حبط ج 2 ص 103).
-
کرخای میشان
لغتنامه دهخدا
کرخای میشان . [ ک َ ی ِ ] (اِخ ) کرخ میسان . نام شهر باستانی مسن است که در زمان پادشاهی اردشیر بابکان به نام استرآباد اردشیر، دوباره آبادی یافت . (ایران در زمان ساسانیان ص 116). یاقوت در معجم البلدان در ذیل کرخ میسان نوشته است : دهی است به سواد عراق ...
-
فخرالدوله
لغتنامه دهخدا
فخرالدوله . [ ف َ رُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) گلپایگانی . یکی از نوادگان فخرالدوله گرشاسب بود و به امر حسام الدوله اردشیر او را در رودخانه ٔ بابل غرق کردند. رجوع به مازندران و استرآباد رابینو ص 195 از ترجمه ٔ فارسی شود.
-
ارجاسف
لغتنامه دهخدا
ارجاسف . [ اَ ](اِخ ) ابن فخرالدوله گرشاسف ملقب به مبارزالدین از اسپهبدان مازندران . وی بهنگام جلوس حسام الدوله اردشیر (سال 568 هَ . ق .) بحکومت آمل و گوشواره منصوب گردید. (سفرنامه ٔ مازندران و استراباد رابینو ص 148).
-
بالمان
لغتنامه دهخدا
بالمان . (اِخ ) نام قلعه ایست در مازندران . رابینو گوید: بعد از مرگ سلطان تکش بسال 596 هَ . ق . شاه اردشیر در مازندران قلعه های بالمان و جهینه وتمام حدود از گرگان تا ری و دژ فیروزکوه را تسخیر کرد. (از ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 175).
-
زاهد
لغتنامه دهخدا
زاهد. [ هَِ ] (اِخ ) از قبیله های ساکن در کردمحله . رابینو آرد: از خشکفل که بستر عریض نهر داربن است و همچنین از رودخانه ٔ شش دالک عبور کردیم . کردمحله که در سر راه ما واقع بود محله ٔ عمده ٔ سدن رستاق است و 700 خانوار سکنه دارد و در میان جنگل انبوهی د...
-
اردشیر بابکان
لغتنامه دهخدا
اردشیر بابکان .[ اَ دَ / دِ رِ ب َ ] (اِخ ) مؤسس سلسله ٔ ساسانی . شورش و اختلالی که در آغاز قرن سوم میلادی در ایالت پارس واقع شد انحطاط قدرت اشکانیان را در آن عهد آشکار میسازد ظاهراً هر شهری که تا اندازه ای قابل اعتنا بوده پادشاه کوچکی داشته است مهم...
-
کاکو
لغتنامه دهخدا
کاکو. (اِخ ) کاکوی . نام نواده ٔ ضحاک بود که فریدون را کشت . (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : نبیره ٔ سپهدار ضحاک بودشنیدم که کاکوی ناپاک بود. فردوسی (از آنندراج ).|| لقبی بود که بعضی از امرای تنکابن داشتند از جمله ٔ آنان کاکو اردشیر و کاکو حسام و کاکو دا...
-
باقلی پزان
لغتنامه دهخدا
باقلی پزان . [ پ َ ] (اِخ ) نام محلتی از آمل . از محلات و امارات آمل یکی گازرگاه (محل رخت شویان ) و کوشک جاوه لی ، قصری که شاه اردشیر آنرا با خاک یکسان کرد (اواخر قرن 13) و هم چنین میدان رودبار باقلی پزان بود. (مازندران و استرآباد رابینو ص 156 بخش ان...