کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استخلاص پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استخلاص
لغتنامه دهخدا
استخلاص . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) رهانیدن . (غیاث ). خلاص کردن : بروچال از آن حالت عاجز آمد و استخلاص پسر را چاره ندانست . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 417). آورده اند که یکی از وزراء به زیردستان رحمت آوردی و صلاح همگنان جستی . اتفاقاً روزی به خطاب ملک گرفتار آ...
-
جستوجو در متن
-
رهایی جستن
لغتنامه دهخدا
رهایی جستن . [ رَ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) استخلاص . (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ). رهایی خواستن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رهایی خواستن شود.
-
جانورداری
لغتنامه دهخدا
جانورداری . [ ن َ / ن ِ /ن ْ وَ ] (حامص مرکب ) عمل آنکه جانوران نگاهدارد. شغل جانوردار. نگاهداری جانوران : بوقت استخلاص ماوراءالنهر و خراسان به اسم پیشوری و جانورداری جماعتی را بحشر بدان حدود رانده . (جهانگشای جوینی ).
-
قاسم
لغتنامه دهخدا
قاسم . [ س ِ ] (اِخ ) یکی از امیران لشکر محمدبن احمدبن طاهربن عبداﷲ طاهر ذوالیمینین حاکم خراسان .محمدبن احمد وی را با لشکری گران به جنگ یعقوب لیث صفار و استخلاص سیستان فرستاد. (تاریخ گزیده ص 375).
-
مستخلص
لغتنامه دهخدا
مستخلص . [ م ُ ت َ ل ِ ] (ع ص ) رهائی جوینده . (آنندراج ). || آنکه مخصوص خود می گرداند. || آنکه رهائی میدهد. رهاکننده و نجات دهنده و خلاص کننده . || جمعکننده ٔ باج و خراج . (ناظم الاطباء). رجوع به استخلاص شود.
-
پیشه وری
لغتنامه دهخدا
پیشه وری . [ ش َ / ش ِ وَ ] (حامص مرکب ) عمل پیشه ور: و طبقه ٔ سوم بعضی را پیشه وری فرمود چون نانوا و بقال و قصاب و بنا و دیگر پیشه ها. (فارسنامه ٔ ابن البلخی چ اروپا ص 31). بوقت استخلاص ماوراءالنهر و خراسان به اسم پیشه وری و جانورداری جماعتی را بحشر...
-
رهایی خواستن
لغتنامه دهخدا
رهایی خواستن . [ رَ خوا / خا ت َ ] (مص مرکب ) خلاص خواستن . آزادی خواستن . استخلاص . طلب رهایی . (از یادداشت مؤلف ) : همه مرغان خلاص از بند خواهندمن از قیدت نمی خواهم رهایی .سعدی .رهایی خواهی از سیلاب اندوه قدم برجای باید بود چون کوه . ؟رجوع به رهای...
-
معتنی
لغتنامه دهخدا
معتنی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) تیماردارنده و اهتمام کننده . (غیاث ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). مشغول به سعی و کوشش و رنج . (ناظم الاطباء). اعتناکننده : و در استخلاص بواسطه ٔ ارباب قدرت و اهل اختصاص ، که به راستی همه مشفق و معتنی بودند، به هر طریق می ک...
-
رایین
لغتنامه دهخدا
رایین . (اِخ ) راین . نام بلوک و قصبه ای است در جنوب شرقی کرمان بین این شهر و بلوک ساردوئیه و قصبه ٔ خبیص در شمال آن قرار گرفته است . (المضاف الی بدایع الازمان ذیل ص 18) : فخرالدین عباس را با چند امیر دیگر... بکرمان فرستادند از جهت استخلاص ولایت خبیص...
-
سرجهان
لغتنامه دهخدا
سرجهان . [ س َ ج َ ] (اِخ ) قلعه ای بود بر کوهی که محاذی طارمین است بر پنج فرسنگ سلطانیه بجانب شرقی است و کمابیش پنجاه پاره دیه از توابع آن بود و تمامت در فترت مغول خراب شده بود. (نزهةالقلوب چ لیدن ص 64). نام قلعه ای بود بر قله ٔ کوهی از کوه های دیلم...
-
هارون
لغتنامه دهخدا
هارون . (اِخ ) ابن خمارویه بن احمدبن طولون (264-292 هَ . ق .). از پادشاهان سلسله ٔ طولونیه مصر است که بعد از کشته شدن برادرش جیش در سال 283 هَ . ق . با او بیعت کردند هارون بر معتضد عباسی از قنسرین و اطراف آن فرودآمد. و چون مکتفی باﷲ در بغداد به خلافت...
-
ابن القصاب
لغتنامه دهخدا
ابن القصاب . [ اِ نُل ْ ق َص ْ صا ] (اِخ )ابوعبداﷲ مؤیدالدین محمدبن علی . از وزرای دولت عباسی . او از دست ناصر لدین اﷲ بسفارت نزد تکش خان خوارزمشاه بهمدان شد و خوارزمشاه در او آثار دسیسه و فساد مشاهده کرد و امر به دستگیری او و کسان وی داد، ابن قصاب ...
-
تاج الدین
لغتنامه دهخدا
تاج الدین . [ جُدْ دی ] (اِخ ) تکین تاش از ملوک لرستان بزمان امیر مبارزالدین مظفری ... در اواخر محرم سنه ٔ سبع و خمسین و سبعمائه عزیمت بر استخلاص لرستان تصمیم یافت اما سرمابمرتبه ای بود که ارکان دولت بر فسخ عزیمت جازم بودند. در آن روز شاه شجاع به پدر...
-
مخائض
لغتنامه دهخدا
مخائض . [ م َ ءِ ] (ع اِ) این کلمه در ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 56 و 71 و 425 و چ قدیمی ص 50 و 57 و 251 جمع مخاضة معادل مخاوض آمده است : پیرامن او خندقی عمیق بود که اندیشه در مجاری آن به پایان نمی رسید و وهم را در مخائض آن پای به گل فرومی شد. (...