کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استخفاف پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استخفاف
لغتنامه دهخدا
استخفاف . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) سبک شمردن کسی را. (منتهی الارب ). سبک گردانیدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). سبک داشتن .(تاج المصادر بیهقی ): شنودم که بخلوتها خلعت ها را استخفاف کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 502). || خوار داشتن . (منتهی الارب ). سبکدا...
-
جستوجو در متن
-
متاساة
لغتنامه دهخدا
متاساة. [ م ُ ] (ع مص ) (از«ت س و») رنجانیدن کسی را و استخفاف او کردن . (آنندراج ). تاساه متاساة، رنجانید وی را و استخفاف او کرد. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء).
-
خواری دادن
لغتنامه دهخدا
خواری دادن . [ خوا / خا دَ ] (مص مرکب ) استحقار. استخفاف . خفت دادن . سب» کردن کسی . (یادداشت مؤلف ).
-
مستخف
لغتنامه دهخدا
مستخف . [ م ُ ت َ خ ِف ف ] (ع ص ) سبک شمرنده . (آنندراج ) (اقرب الموارد). استخفاف کننده . خواردارنده . (آنندراج ) (اقرب الموارد) : این امیر مستخف است و حق خدمت نمی شناسد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 654 و چ فیاض ص 866). و رجوع به استخفاف شود.
-
استهانة
لغتنامه دهخدا
استهانة. [ اِ ت ِ ن َ ] (ع مص ) استهانت . اهانت . سبک داشت . خوار گرفتن . خوار شمردن . (غیاث ). سبک داشتن . حقیر شمردن . استخفاف کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغه ). استحقار.- استهانت کردن ؛ استخفاف کردن . اهانت کردن . توهین کردن . سب...
-
سبک شمردن
لغتنامه دهخدا
سبک شمردن . [ س َ ب ُ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ ] (مص مرکب ) خوار شمردن . خفیف شمردن . استخفاف . استهانة. تهاون . (منتهی الارب ).
-
هری
لغتنامه دهخدا
هری . [ هَِرْ ری ] (صوت ، ق )لفظی است که عوام چون کسی را بیرون کردن خواهند بخواری و زبونی ، بر زبان آورند: هری برو، معزولی ، در این کلمه نهایت استخفاف است . (از یادداشتهای مؤلف ).
-
عر و عر
لغتنامه دهخدا
عر و عر. [ ع َرْ رُ ع َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) حکایت آواز خر. نهیق . عرعر.- عر و عر کردن ؛ آواز برآوردن خر.- || مجازاً و در مقام استخفاف ، نسبت ناخوشایندی به آوای کسی دادن .
-
حقیر شمردن
لغتنامه دهخدا
حقیر شمردن . [ ح َ ش ِ / ش ُ م َ / م ُ دَ ] (مص مرکب ) کوچک و خرد و محقر گمان بردن . کوچک و خرد گرفتن . اندک گرفتن . اهانت . استهانت . استخفاف . تزاهد. (منتهی الارب ). غمط.
-
مستزید
لغتنامه دهخدا
مستزید. [ م ُ ت َ ] (ع ص ) نعت فاعلی از استزادة. مقصرشمرنده و فزونی خواهنده از کسی . زیادت خواه . بیشی خواه . (اقرب الموارد). رجوع به استزادة شود. || آزرده : به دیگر ناصحان استخفاف روا داشت [ شیر ] تا همه مستزید گشتند. (کلیله و دمنه ).
-
استجهال
لغتنامه دهخدا
استجهال . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نادان شمردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). || سبک داشتن . (تاج المصادر بیهقی ). استخفاف کردن . (منتهی الارب ). || جنبانیدن باد شاخ را: استجهلت الریح الغصن . (منتهی الارب ).
-
استهزی
لغتنامه دهخدا
استهزی . [ اِ ت ِ ] (از ع ، مص ) مماله ٔ استهزاء : نبود با ودیعت استحقارنبود با شریعت استهزی . ابوالفرج .همی کند هنرش بر زمانه استخفاف همی کند نسبش بر ستاره استهزی .ادیب صابر.
-
پوستین به گازرده
لغتنامه دهخدا
پوستین به گازرده . [ ب ِ زَ / زُ دِه ْ ] (نف مرکب ) کنایه است از آنکه کار را بغیر اهل سپارد،شاید جمله ای است برای تحقیر و استخفاف : تا چند که پوستین بگازر ده خرم دل آنکه پوستین دارد.انوری .
-
سبک داشتن
لغتنامه دهخدا
سبک داشتن . [ س َ ب ُ ت َ ] (مص مرکب ) استخفاف . اهانت . استهانت . حقیر شمردن . خوار شمردن . استخفاف . (ترجمان القرآن ): استجهال ؛نادان شمردن و سبک داشتن . (تاج المصادر بیهقی ). استفاه . تهوین . هوان . مهانة. (منتهی الارب ) : تو دانی که نگریزم از کار...