کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استخراج پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استخراج
لغتنامه دهخدا
استخراج . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بیرون آوردن . (منتهی الارب ). بیرون کردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). استفصاص . درآوردن . || طلب بیرون کردن .بیرون کردن خواستن . (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). طلب خروج کردن . || بیرون آوردن علم . (تاج ...
-
جستوجو در متن
-
استخراجی
لغتنامه دهخدا
استخراجی . [ اِ ت ِ ] (ص نسبی ) منسوب به استخراج . مربوط به استخراج .
-
جرجق
لغتنامه دهخدا
جرجق . [ ] (اِ) درختی است که نوعی انگبین از آن استخراج کنند. (از دزی ).
-
لیف گیر
لغتنامه دهخدا
لیف گیر. (نف مرکب ) که لیف گیرد چون ماشین لیف گیری برای استخراج لیف های موز و مانند آن .
-
لیف گیری
لغتنامه دهخدا
لیف گیری . (حامص مرکب ) عمل لیف گیر. || استخراج لیف موز و جز آن .
-
استفصاص
لغتنامه دهخدا
استفصاص . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) استخراج . بیرون آوردن چیزی را. (منتهی الارب ).
-
مستنبط
لغتنامه دهخدا
مستنبط. [ م ُ تَم ْ ب ِ ] (ع ص ) بیرون آورنده ٔ آب و علم و مانند آن . (از منتهی الارب ). || آشکارکننده واختراع کننده چیزی را که پنهان و مخفی بوده است . || استخراج کننده و درآورنده ٔ خیر و نیکی از کسی . || استخراج کننده ٔ فقه بوسیله ٔ فهم و اجتهاد خوی...
-
کلیا
لغتنامه دهخدا
کلیا. [ ] (اِ) آلتی که در مازندران با آن شیره ٔ نیشکر را استخراج کنند. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کالتانی ستا
لغتنامه دهخدا
کالتانی ستا. [ س ِت ْ تا ] (اِخ ) شهری است به سیسیل در سالسو دارای 60000 تن سکنه و مرکز استخراج گوگرد است .
-
گدازگر
لغتنامه دهخدا
گدازگر. [ گ ُ گ َ ] (ص مرکب ) نام صنفی که در معادن مس استخراج مس کنند. سباک .
-
کان کندن
لغتنامه دهخدا
کان کندن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) استخراج معدن . کاوش کان . رجوع به ترکیبات کان شود.
-
نفت خیز
لغتنامه دهخدا
نفت خیز. [ ن َ ] (نف مرکب ) مناطق نفت خیز، جاهائی که معدن نفت دارد. که چاه نفت دارد. که در آنجا نفت استخراج کنند.
-
جبل سان
لغتنامه دهخدا
جبل سان . [ ج َ ب َ ل ِ ] (اِخ ) نام کوهی است بنزدیکی نیشابور که فیروزه از آنجا استخراج کنند. (از الجماهر ص 170).
-
زاکاتکاس
لغتنامه دهخدا
زاکاتکاس . [ ت ِ ] (اِخ ) یکی از ولایات جمهوری مکزیک و محل مهم استخراج نقره است . و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود.