کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استحیاء پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استحیاء
لغتنامه دهخدا
استحیاء. [ اِ ت ِح ْ ] (ع مص ) شرم داشتن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). باک داشتن . حیا داشتن . شرمندگی . خجلت . خجل . شرم . حیا کردن . استحاء. || زندگی خواستن . || زنده گذاشتن . (زوزنی ). استبقاء. زنده داشتن . واگذاشتن . زنده و باقی...
-
جستوجو در متن
-
مستحی
لغتنامه دهخدا
مستحی . [ م ُ ت َ ] (ع ص ) مخفف مستحیی . نعت فاعلی از استحیاء. (اقرب الموارد). رجوع به مستحیی و استحیاء شود.
-
مستحیی
لغتنامه دهخدا
مستحیی . [ م ُ ت َح ْ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استحیاء. شرمگن . شرمگین . خجلت زده . (اقرب الموارد). رجوع به استحیاء شود.
-
استحاء
لغتنامه دهخدا
استحاء. [ اِ ت ِ ] (ع مص ) ستردن موی . (منتهی الارب ). || شرم داشتن از کسی . استحیاء.
-
خثر
لغتنامه دهخدا
خثر. [ خ َ ث َ ] (ع مص ) استحیاء. || در خانه ماندن و برای کسب و روزی از خانه بیرون نرفتن . رجوع به خَثر شود.
-
انقداع
لغتنامه دهخدا
انقداع . [ اِ ق ِ ] (ع مص ) بازایستادن .(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). استحیاء. (از اقرب الموارد). واایستیدن . (تاج المصادر بیهقی ).
-
خجل
لغتنامه دهخدا
خجل .[ خ َ ج َ ] (ع اِ) شرم . استحیاء. شرمندگی . شرمساری . شرمنده شدگی . شرمسارشدگی . (یادداشت بخط مؤلف ). || فریفتگی بر توانگری . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
خجی
لغتنامه دهخدا
خجی . [ خ َ جا ] (ع مص ) شرمگین گشتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). استحیاء. (متن اللغة) (اقرب الموارد). || خَجْی ؛ خاک برانگیختن در رفتن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (متن اللغة).
-
شرمندگی
لغتنامه دهخدا
شرمندگی . [ ش َ م َ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) خجلت . شرمساری . شرمنده بودن . (فرهنگ فارسی معین ).حیا و خجالت و شرم . (ناظم الاطباء). انفعال . خجلت . خجل . شرمساری . استحیاء. (یادداشت مؤلف ) : در جمع هرزه گویان از گفت بد چه عیب است شرمندگی نیارد درتشتخا...
-
احتشام
لغتنامه دهخدا
احتشام . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) احتشام از؛ شرم داشتن از. بشکوهیدن از. استحیاء. (زمخشری ). || بخشم آوردن . (منتهی الارب ). || از کسی حشمت داشتن . (زوزنی ). حشمت داشتن از کسی . (تاج المصادر). || خداوند خدم و حشم شدن ببزرگی . خداوند خادمان و فوج (؟) بودن . ...
-
خثر
لغتنامه دهخدا
خثر. [ خ َ ] (ع مص ) دفزک شدن شیر و چغرات گشتن آن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). غلیظ شدن شیر. (از متن اللغة). کلچیدن . بستن شیر. || کم کردن آب زیادی و بی فایده . (دزی ج 1 ص 352). غلیظ شدن آب . ستبر شدن مایع مقابل رقت . (از تاج المصاد...
-
خجاء
لغتنامه دهخدا
خجاء. [ خ َ ] (ع مص ) زدن . (از منتهی الارب ) (از متن اللغة). خجأه بالعصا؛ ای ضربه بالعصا. || شب گذشتن و منقطع شدن . (از منتهی الارب ) (از معجم الوسیط). || گاییدن . (از منتهی الارب ). || پنهان بخانه آمدن . (از منتهی الارب ). || انقماع . انکسار. (از ...
-
خجل
لغتنامه دهخدا
خجل . [ خ َ ج َ ] (ع مص ) از قیل و قال افتادن و سست شدن بواسطه ٔ حیا یا احساس ذلت و خواری . (از متن اللغة). شرمگین شدن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) استحیاء و شرم کردن از فعلی که شخص انجام داده است . (از متن اللغة) . استحیاء. (از معجم الوسیط)...
-
حیا
لغتنامه دهخدا
حیا. [ ح َ ] (از ع ، اِ) فراخی سال و حال . || باران . و بمد آخر [ حیاء ] نیز آمده . (منتهی الارب )(اقرب الموارد). باران بهاری . (دهار). باران که زمین زنده کند. (مهذب الاسماء). || گیاه از آنجا که از باران ناشی میشود. || پیه و روغن . (اقرب الموارد). ||...