کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استحسان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استحسان
لغتنامه دهخدا
استحسان . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) نیکو شمردن . (تاج المصادر بیهقی )(زوزنی ). پسندیدن . ستودن . نیک شمردن . (غیاث ). ضد استقباح . نیکو داشتن . و منه الاستحسان عند اهل الرأی .استحسان ؛ در لغت چیزی را خوب شمردن و خوب پنداشتن است . در اصطلاح نام دلیلی است از...
-
جستوجو در متن
-
استحسانی
لغتنامه دهخدا
استحسانی . [ اِ ت ِ ] (ص نسبی ) منسوب به استحسان : دلایل استحسانی . رجوع به استحسان شود.
-
مستحسن
لغتنامه دهخدا
مستحسن . [ م ُ ت َ س ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از مصدر استحسان . نیکوشمرنده . (اقرب الموارد). نیک پندارنده . (غیاث ) (آنندراج ). رجوع به استحسان شود.
-
استحساناً
لغتنامه دهخدا
استحساناً. [ اِ ت ِ نَن ْ ] (ع ق ) من باب استحسان .
-
استقباح
لغتنامه دهخدا
استقباح . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) زشت شمردن . (منتهی الارب ). زشت داشتن چیزی . (زوزنی ). ضد استحسان : ما یستقبح ذکره .
-
جخ
لغتنامه دهخدا
جخ . [ ج َ ] (ع ص ) مانند بخ است وزناً و معناً. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از شرح قاموس ). بمعنای بخ است که در مقام استحسان و خوش آیند گفته شود. (از قطر المحیط).
-
مستحسن
لغتنامه دهخدا
مستحسن . [ م ُ ت َ س َ ] (ع ص ) نعت مفعولی از مصدر استحسان . نیکو شمرده شده و پسند نموده . (غیاث ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). ستوده . نیکو. خوب . رجوع به استحسان شود : هر آنچه گفت همه گفت اوست مستحسن هر آنچه کرد همه کرد اوست مستحکم . سوزنی .ماهرویا م...
-
غدیا
لغتنامه دهخدا
غدیا. [ غ َدْ ] (ع ص ) مؤنث غَدْیان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). متغدیة. (اقرب الموارد). زن چاشتخوار. تاج العروس آرد: غدیا مؤنث غدیان و اصل «یاء« »واو» بوده و به سبب استحسان و زیبائی به «یاء» قلب شده نه به سبب معتل بودن .
-
خانه خراب
لغتنامه دهخدا
خانه خراب . [ ن َ / ن ِ خ َ ] (ص مرکب ) تهی دست . (ناظم الاطباء). بدبخت . مظلوم . ستمدیده .- امثال : ظالم همیشه خانه خراب است .|| دشنام گونه ای است که گاه از روی شفقت و رقت و گاه از راه اعجاب و استحسان و گاه از راه غضب و خشم گویند. || سبکبار. (ناظم...
-
اسائش
لغتنامه دهخدا
اسائش . [ ] (اِخ ) شروانی ملقب به کمال الدین . او راست : مفتاح السعادة در فروع ، و آن کتابی است مشتمل بر عبادات و الفاظ کفر و استحسان و ایمان و توبه . مؤلف در این کتاب گوید که وی مسائل صلاة وصوم و صید و اضحیة و ذبائح و مسائل مربوط به کفر و کراهیت را...
-
حنفیة
لغتنامه دهخدا
حنفیة. [ ح َ ن َ فی ی َ ] (ع اِ) دین داری و درست اعتقادی . (ناظم الاطباء). || مذهب حق و عقیده ٔ صحیح . (ناظم الاطباء). || (ص ) ج ِ حنیفی . (اقرب الموارد). رجوع به حنیفی شود. || (اِخ ) اصحاب ابوحنیفة. حنفیة یا اصحاب الرأی . ایمان بمذهب آنان اقرار است...
-
وجوب
لغتنامه دهخدا
وجوب . [ وُ ] (ع مص ) سزاوار شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || مقرر گشتن بیع. || برگردانیدن . (منتهی الارب ): وجب عنه ؛ برگردانید از آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || وَجب ؛ پنهان شدن و غروب کردن خورشید. (ازاقرب الموارد). فروشدن آفتاب . (م...
-
پسند
لغتنامه دهخدا
پسند. [ پ َ س َ ] (ن مف مرخم ) مخفف پسندیده . مقبول . پذیرفته . قبول کرده . (برهان قاطع). خوش آمد. مطبوع . مرضی ّ. خوش آیند : پسند بزرگان فرّخ نژادندارد جهان چون تو شاهی بیاد. فردوسی .پسند من آن است کو را پسند. ؟ || ستوده . ممدوح . || نغز. خوب . نیک ...
-
داودیه
لغتنامه دهخدا
داودیه .[ وو دی ْ ی َ ] (اِخ ) اصحاب داودبن علی اصفهانی متوفی به سال 270 هَ . ق . در سن شصت وچهار سالگی . و آن فرقه ای از مذهب اصحاب حدیث باشد. یکی از پنج فرقه ٔ اصحاب حدیث باشد. (بیان الادیان ). ایشان را اصحاب ظواهر گویند، چه بظاهر آیات و اخبار کار ...