کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استام
لغتنامه دهخدا
استام . [ اَ ] (اِ) آتش کاو آهنین . مِحَش ّ. مِحَشّه . مِسعر. مِسعار. مِحراک . محضاء. مِحْضَب . مِحْضَج . مِحراث . || سیخ که در تون حمام و تنور نانوائی بکار برند. || کفچه ٔ آتشدان . || بیلچه . مقحاة. مِسحاة. مجرفة. خاک انداز. خیسه . چمچه . کمچه .
-
استام
لغتنامه دهخدا
استام . [اُ ] (اِ) ستام . (جهانگیری ). اوستام . ساخت . زین و یراق اسپ از طلا و نقره . (برهان ) (سروری ) : نکورنگ اسبان با سیم و زربه استامها در نشانده گهر. فردوسی (شاهنامه چ بروخیم ص 1504 س 13).گوزن و گور که استام زر نمیخواهندز بند و قید و غل و بار پ...
-
واژههای همآوا
-
اسطام
لغتنامه دهخدا
اسطام . [ اِ ] (اِخ ) لقب شمشیر عبداﷲبن اضرم .
-
اسطام
لغتنامه دهخدا
اسطام . [ اِ ] (ع اِ) کفچه . (بحرالجواهر). کفچه ٔ آتش . کبچه ٔ آتشدان . || آتش کاو از آهن . (از منتهی الارب ). || چیزی است که به آن خاک از کله برمیدارند و آنچه به آن خمیر از لاوک بردارند. ج ، اساطیم . || فروزینه ٔ آتش . (منتهی الارب ). || نوعی از حدی...
-
اصطام
لغتنامه دهخدا
اصطام . [ اِ ] (ع اِ) اسطام . مسعار. کفچه ٔ آتشدان . رجوع به اسطام شود.
-
جستوجو در متن
-
محضاء
لغتنامه دهخدا
محضاء. [ م ِض َءْ ] (ع اِ) چوب آتش کاو. (ناظم الاطباء). استام . مسعر. محضب . محضج . محضاج . محضاء. محضی .
-
مجرفة
لغتنامه دهخدا
مجرفة. [ م ِ رَ ف َ ] (ع اِ) بیل . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). بیل چوبین و پاروب . (ناظم الاطباء). بیلچه . استام . خاک انداز. مقحاة.مسحاة. چمچه . کمچه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
محشة
لغتنامه دهخدا
محشة. [ م ِ ح َش ْ ش َ ] (ع اِ) مِحَش ّ. آتش کاو آهنین .(منتهی الارب ). استام . تنورآشور. و رجوع به محش شود. || آنچه در وی کاه نهند. (منتهی الارب ).
-
محضب
لغتنامه دهخدا
محضب . [ م ِ ض َ ] (ع اِ) چوب آتش کاو. (منتهی الارب ). کله کسو. مِحْضاء. محضاج . محضاء. استام . مسعر. || تابه که در آن گوشت بریان کنند. (منتهی الارب ).
-
محضی
لغتنامه دهخدا
محضی .[ م ِ ] (ع اِ) آتش کاو. (منتهی الارب ) (آنندراج ). مِحْضاء. محضاء. محضاج . محضب . کله کسو. استام . مسعر. || کوره ٔ ساخته شده از گل . (ناظم الاطباء).
-
استیام
لغتنامه دهخدا
استیام . [ اِ ] (ع مص ) بها کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ). در بیع مکاس کردن . (زوزنی ). و متعدی به علی و باء شود. یقال : استام علیها و بها. (منتهی الارب ). || بها پرسیدن . (منتهی الارب ).
-
محضج
لغتنامه دهخدا
محضج . [ م ِ ض َ ] (ع اِ) آتش کاو. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). استام . مسعر. محضب . مِحْضاء. محضاج . || مائل ازراه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || چوبی که گازر به جامه زند هنگام شستن . (ناظم الاطباء).
-
مسحاة
لغتنامه دهخدا
مسحاة. [ م ِ ] (ع اِ) بیل آهنی و کلند. (منتهی الارب ). بیل آهنین . (دهار). وسیله ای از آهن که زمین را بدان پاک کنند. (از اقرب الموارد). مسحات . مقحاة. مجرفة. بیلچه . خاک انداز. استام . خیسه . چمچه . کمچه . ج ، مَساحی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).