کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استاش د سن پیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استاش د سن پیر
لغتنامه دهخدا
استاش د سن پیر. [ اُ دُ س َ ی ِ ] (اِخ ) رجوع به سن پیر (اُستاش دُ) شود.
-
جستوجو در متن
-
دامین
لغتنامه دهخدا
دامین . [ ی َ ] (اِخ ) (سن پیر) رجوع به سن پیردامین شود.
-
راویسمان د سن پل
لغتنامه دهخدا
راویسمان د سن پل . [ دُ س َ پ ُ ] (اِخ ) عبارت است از دیدار فوری و مافوق طبیعی که پل مقدس در آسمان سوم مستقیماً با خدا انجام داده است واین جریان بوسیله ٔ خود پل مقدس حکایت شده است .
-
پوویس د شاوان
لغتنامه دهخدا
پوویس د شاوان . [ دُ ] (اِخ ) پیر. نقاش فرانسوی . مولد لیون (1824 - 1898 م .).
-
میانه عمر
لغتنامه دهخدا
میانه عمر. [ ن َ / ن ِ ع ُل ْ ] (ص مرکب ) میانه سال . میانه سن . نه جوان و نه پیر. (ناظم الاطباء). میان سال . میانه سن .
-
میانه سن
لغتنامه دهخدا
میانه سن . [ ن َ / ن ِ س ِن ن / ن ] (ص مرکب ) میان سال . میانه عمر. نه جوان و نه پیر. (ناظم الاطباء). میانه سال . که نه پیر است و نه جوان .
-
سال داشتن
لغتنامه دهخدا
سال داشتن . [ ت َ ] (مص مرکب ) سن داشتن . پیر و معمر بودن .
-
لانو د ماری
لغتنامه دهخدا
لانو د ماری . [ ن ُدُ رِ ] (اِخ ) ویکتور دو). راهب و تآتن فرانسوی . مولد بار (کت -دُر). (1487-1830 م .) بانی کلژ «سن بارب » در پاریس به سال 1798م .
-
مدرهم
لغتنامه دهخدا
مدرهم . [ م ُ رَ هَِم م ] (ع ص ) شیخ مدرهم ؛ پیر برجای مانده . (منتهی الارب ). سخت پیر. (مهذب الاسماء). پیر سالخورده که دندانهایش بر اثر کثرت سن فروریخته است . (از اقرب الموارد).
-
میانه سال
لغتنامه دهخدا
میانه سال . [ ن َ / ن ِ ] (ص مرکب ) دوموی . نیم عمر. (زمخشری ). میانه سن . میانه عمر. نه جوان و نه پیر. (ناظم الاطباء). آن که نه جوان و نه پیر است . نه پیر و نه جوان . میان جوانی و پیری . که نه جوان و نه پیر باشد. کهل . (مرد). دومویه . کهله (زن ).
-
لرو
لغتنامه دهخدا
لرو. [ل ِ ] (اِخ ) پیر. روزنامه نویس و ناشر سن سیمونی ، مولد برسی (1871-1797 م .).
-
لموانیه
لغتنامه دهخدا
لموانیه . [ ل ُی ِ ] (اِخ ) پیر. ستاره شناس فرانسوی ، مولد سن سور نزدیک ویر (1676-1757 م .).
-
ادجورث د فیرمن
لغتنامه دهخدا
ادجورث د فیرمن . [ اِ ج ِ وُ دُ م ُ ] (اِخ ) هانری اسکس . متولد در ادجورث تون بسال 1745م . آخرین کنفسورلوئی شانزدهم که او را تا پایه ٔ دار مشایعت کرد و گویند ادجورث این کلمات را خطاب به لوئی بدانگاه گفت و آن چون تعبیری مثلی شهرت یافته است : «پسر سن ل...
-
مسن
لغتنامه دهخدا
مسن . [ م ُ س ِن ن ] (ع ص ) کلان سال . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). سال دیده . مرد پیر. بزاد. (ناظم الاطباء). پیر سالخورده . (غیاث ) (آنندراج ). بسیارزاد. (بحر الجواهر). سال دار. سالخورد. سالخورده . پیر سالخورد. سالمند. (یادداش...