کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استار
لغتنامه دهخدا
استار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سِتر، بمعنی پرده . (غیاث اللغات ) (دهار) : چو کار کعبه ٔ ملک جهان بدان آمدکه باد غفلت بربود ازو همی استار. بوحنیفه ٔ اسکافی (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 280).اسرارضمایر و استار مصایر پیش نظر بصیرت او چون شمع روشن و پیدا بودی . (ترجم...
-
استار
لغتنامه دهخدا
استار. [ اِ ] (معرب ، اِ) (معرب چهار) چهار. اربعه . چهارتا. (منتهی الارب ). جوالیقی گوید: الاستار، قال ابوسعید: سمعت العرب تقول للأربعة «استار» لانه بالفارسیة «چهار» فاعربوه فقالوا «استار». (المعرب چ احمد محمد شاکر ص 42). || «چهار مثقال ». (ابن سراف...
-
واژههای مشابه
-
هاتک استار
لغتنامه دهخدا
هاتک استار. [ ت ِ ک ِ اَ ](ترکیب اضافی ، ص مرکب ) پرده در. رجوع به هاتک شود.
-
واژههای همآوا
-
اسطار
لغتنامه دهخدا
اسطار. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ سطر، بمعنی خط و رسته ٔ هر چیز.
-
اسطار
لغتنامه دهخدا
اسطار. [ اِ ] (ع اِ) سخن پریشان و بیهوده . || افسانه . ج ، اساطیر.
-
اسطار
لغتنامه دهخدا
اسطار. [ اِ ] (ع مص ) درگذشتن از سطری : اسطر اسمی ؛ درگذشت از سطری که در آن نام من است . (از منتهی الارب ). || خطای سطر کردن در قرائت : اسطر فلان فی قرأته ؛ خطای سطر کرد در قرائت خود. (منتهی الارب ). خطا کردن در قرائت . اخطاء.
-
جستوجو در متن
-
هامین
لغتنامه دهخدا
هامین . (اِ) وزنی برابر بیست وپنج استار. (فرهنگ نظام ). رجوع به استار شود. ابن سینا در قانون نقل نموده که هامین پنج استار است و بیست درهم و چهار اوبولو . (از فرهنگ نظام ). وزنی معادل بیست وپنج استار و چهار اوبولو. (یادداشت به خط مؤلف ).
-
اساتر
لغتنامه دهخدا
اساتر. [ اَ ت ِ ] (ع اِ) ج ِ استار. اساتیر.
-
اساتیر
لغتنامه دهخدا
اساتیر. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ استار، که وزنی است . اساتر.
-
گوارش بلادری
لغتنامه دهخدا
گوارش بلادری . [ گ ُ رِ ش ِ ب َ دُ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جهت ریاح بواسیری و تقویت باه و هضم طعام به غایت نافع است و موافق مبرودین است . زنجبیل ده استار، دارفلفل سه استار، شیطرح دو استار، شقاقل پنج استار، فانید چهارصدوپنجاه مثقال ، مغز گردکان سفید...
-
جهار
لغتنامه دهخدا
جهار. [ ج ِ ] (معرب ، اِ) از چهار فارسی که آنرا عرب اِستار نیز گویند. (المعرب جوالیقی ص 42).
-
ابن خطل
لغتنامه دهخدا
ابن خطل . [ اِ ن ُ خ َ طَ ] (اِخ ) نام کافری که بیوم الفتح به اَستار کعبه آویخت تا او را از کشتن امان باشد و رسول صلوات اﷲعلیه امر بقتل او فرمود.