کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
استاده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
استاده
لغتنامه دهخدا
استاده . [ اِ دَ/ دِ ] (ن مف / نف ) مخفف ایستاده . قائم : ره نیکمردان آزاده گیرچو استاده ای دست افتاده گیر. سعدی . || ساکن . بیحرکت . راکد: فاحم ؛ آب استاده . (منتهی الارب ) : الا تا بود فرّ یزدان پاک رونده ست گردون و استاده خاک ... اسدی (گرشاسب نامه...
-
استاده
لغتنامه دهخدا
استاده . [ اِ دِ ] (اِخ ) اسکله و قصبه ای استوار در ایالت هانور آلمان ، در نزدیکی ساحل چپ رود اِلب و کنار نهر اشونیکه ، در 10 هزارگزی شمالی هانورو 32 هزارگزی مغرب هامبورگ این قصبه هنگامی شهری مستقل و آزاد بود ولی بعدها مرکز کنت نشینی شده و به کرات بی...
-
جستوجو در متن
-
جبأی
لغتنامه دهخدا
جبأی . [ ج َ آ ] (ع ص ) بر وزن سَکْری ̍. امراءة جبای ؛ زن استاده پستان . (منتهی الارب ).
-
محمطرة
لغتنامه دهخدا
محمطرة. [ م ُ ح َ طَ رَ ] (ع ص ) ابل محمطرة؛ شتران استاده ٔ گرانبار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
اکولة
لغتنامه دهخدا
اکولة. [ اُ ل َ ] (ع اِ) بزی که جهت شکار گرگ و نحو آن استاده کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
حب
لغتنامه دهخدا
حب . [ ح ُب ب ] (ع مص ) استاده گردیدن . || در مشقت افتادن . || خوش و مرغوب نمودن .
-
وصیفگان
لغتنامه دهخدا
وصیفگان . [ وَ ف َ / ف ِ ] (اِ) ج ِ وصیفه : بر جویهای او رده ٔ نونهال هاگوئی وصیفگانند استاده برقرار. فرخی .رجوع به وصیف و وصیفة شود.
-
جل آب
لغتنامه دهخدا
جل آب . [ ج ُل ْ ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سبزی که بر روی آب استاده بندد واین فعل را جل بستن آب گویند. (آنندراج از غیاث ).
-
حکل
لغتنامه دهخدا
حکل . [ ح َ ] (ع مص ) حکل خبر بر کسی ؛ مشکل شدن خبر بر وی . || حکل رمح ؛ استاده کردن نیزه را بر یکی از دو پای . || حکل به عصا؛ زدن با عصا. (منتهی الارب ).
-
موقف
لغتنامه دهخدا
موقف . [ ق ِ ] (اِخ ) از نامهای حضرت رسول اکرم (ص ) بدان جهت که مردم را در حضور خدای تعالی جل شأنه استاده می دارد. (ناظم الاطباء).
-
افرسیموس
لغتنامه دهخدا
افرسیموس . [ ] (اِ) بیونانی مرضی است که مردان رابهم میرسد و آن شدت نعوظ است یعنی پیوسته آلت مردی استاده می باشد و به اسقاط همزه هم هست . (هفت قلزم ).
-
حونس
لغتنامه دهخدا
حونس . [ ح َ وَن ْ ن َ ] (ع اِ) آنکه کسی بر وی ستم کردن نتواند و اگر جایی استاده باشدکسی او را جنبانیدن و از جای دور کردن نتواند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
نعمت نهادن
لغتنامه دهخدا
نعمت نهادن . [ ن ِ م َ ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) مال اندوختن : ز نعمت نهادن بلندی مجوی که ناخوش کند آب استاده بوی .سعدی .
-
برنغار
لغتنامه دهخدا
برنغار.[ ب ُ رُ ] (ترکی ، اِ) فوجی که بروز جنگ جانب دست راست پادشاه استاده باشد. (غیاث ) (آنندراج ). میمنه ٔ لشکر. (ناظم الاطباء). برانغار. رجوع به برانغار شود.