کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اسباب بازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عالم اسباب
لغتنامه دهخدا
عالم اسباب . [ ل َ م ِ اَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دنیا و مافیها. (آنندراج ).
-
اسباب النزول
لغتنامه دهخدا
اسباب النزول . [ اَ بُن ْ ن ُ ] (ع اِ مرکب ) علم اسباب النزول من فروع علم التفسیر و هو علم یبحث فیه عن سبب نزول سورة او آیة و وقتها و مکانها و غیر ذلک و مبادیه مقدمات مشهورة منقولة عن السلف و الغرض منه ضبط تلک الامور و فائدته معرفة وجه الحکمة الباعثة...
-
اسباب چینی
لغتنامه دهخدا
اسباب چینی . [ اَ ] (حامص مرکب ) تهیه ٔ مقدمات عملی برعلیه کسی . توطئه . و با فعل کردن استعمال شود.
-
اسباب کشی
لغتنامه دهخدا
اسباب کشی . [ اَ ک َ / ک ِ ] (حامص مرکب ) در تداول عامه ، نقل اثاثه از خانه ای بخانه ٔ دیگر.- امثال :سه بار اسباب کشی ، برابر یک حریق است .
-
جستوجو در متن
-
عروسک بازی
لغتنامه دهخدا
عروسک بازی . [ ع َ س َ ] (حامص مرکب ) عمل عروسک باز. بازی با عروسک . (فرهنگ فارسی معین ). سرگرمی دختران با چیدن اتاق و اسباب عروسک . (یادداشت مرحوم دهخدا). رجوع به عروسک شود.
-
سحارة
لغتنامه دهخدا
سحارة. [ س َح ْ حا رَ ] (ع اِ) چیزی است که طفلان بدان بازی کنند.(منتهی الارب ). اسباب بازی که کودکان بدان بازی کنند و در آن نخی است که از یک سر برنگی برون آید و از سردیگر برنگی و آن سحر را ماند. (از اقرب الموارد).
-
العاب
لغتنامه دهخدا
العاب . [ اِ ] (ع مص ) لعاب رفتن از دهان و لعاب ناک شدن دهان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). لعاب داشتن دهان بچه و جاری شدن آن . (از اقرب الموارد). || بر بازی انگیختن یا آوردن چیزی که بدان بازی کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). واداشتن ببازی یا اسباب باز...
-
بازیچگک
لغتنامه دهخدا
بازیچگک . [ چ َ گ َ ] (اِ مصغر) بازیچه ٔ خرد. اسباب بازی کودک . مهره ٔ بازی : بازیچگکان بدیم بر نطع وجودرفتیم به صندوق عدم یک یک باز.خیام .
-
چالتاغ
لغتنامه دهخدا
چالتاغ . (اِ) در اصطلاح اهالی «خوار» ورامین نام یکنوع اسباب بازی کودکانه است که آن را در «تهران » جغجغه نامند.
-
کارسازی
لغتنامه دهخدا
کارسازی . (حامص مرکب ) عمل کارساز. تیاری و تدارک . (ناظم الاطباء). تهیه ٔ اسباب : مغنی کجائی به گلبانگ رودبیاد آور آن خسروانی سرودکه تا وجد را کارسازی کنم برقص آیم و خرقه بازی کنم . حافظ.|| آمادگی . || مهم سازی . || ظرافت . || صنعت و دستکاری . || چاب...
-
دوز و کلک
لغتنامه دهخدا
دوز و کلک . [ زُ ک َ ل َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) توطئه . حیله . نیرنگ . اسباب چینی . توطئه چینی . حقه بازی : با هزار دوز و کلک خانه را از دست من خارج کرد. (یادداشت مؤلف ).- دوز و کلک چیدن ؛ توطئه چیدن . کلک جور کردن . (یادداشت مؤلف ).
-
چقچقه
لغتنامه دهخدا
چقچقه . [ چ ِچ ِ ق َ / ق ِ ] (اِ) تلفظی از «جقجقه » یا «جغجغه » که نوعی اسباب بازی کودکانه است . و غ و غ ساهاب . جِرجِر چهره . || مخفف «چقون چقونک ». (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). قلقلک . و رجوع به چقون چقونک شود.
-
خشک باختن
لغتنامه دهخدا
خشک باختن . [ خ ُ ت َ ] (مص مرکب ) بی شرط و گرو قمار بازی کردن . (از برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (شرفنامه ٔ منیری ). || هرچه اسباب بود بتمام درباختن . (شرفنامه ٔ منیری ). کنایه از سامان و مایعرف خود را باختن . (برهان قاطع) (آنندراج ) (...
-
چرخ و فلک
لغتنامه دهخدا
چرخ و فلک . [ چ َ خ ُ ف َ ل َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) چرخ فلک . قسمی از اسباب سرگرمی که دائره ٔ بزرگی است و بر آن جایگاههائی آویخته شده که هر تن بریکی از آن جایگاهها نشیند و آن دائره بر گرد خویش عمودی یا افقی گردد. دائره ٔ بزرگی از چوب و جز آن که ب...