کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ازو جز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ازو جز
لغتنامه دهخدا
ازو جز. [ اَ ج ُ ] (حرف اضافه + ضمیر + حرف اضافه ) جز از او : جز او هرگز اندر دل من مبادازو جز بر من میارید یاد.فردوسی .
-
واژههای همآوا
-
عز و جز
لغتنامه دهخدا
عز و جز. [ ع ِزْ زُ ج ِزز/ ج ِ ] (اِ مرکب ، از اتباع ) رجوع به عز و چز شود.- عزوجز کردن ؛ رجوع به ترکیب «عزوچز کردن » ذیل «عز و چز» شود.
-
جستوجو در متن
-
وافی
لغتنامه دهخدا
وافی . (اِخ ) (مولانا...) از شعرای همزمان امیرعلیشیر نوائی در قرن نهم که در ترجمه ٔ مجالس النفائس درباره ٔ وی چنین آمده است : «عطار است و فرزند شهر هرات است و در بیرون درب خوش میباشد وبه ملازمت آستان صاحبقران میرسد این مطلع از اوست :آن چشمه ٔ حیات که...
-
انگشتگر
لغتنامه دهخدا
انگشتگر. [ اَ گ ِ گ َ ] (نف مرکب ) زغال ساز. فحام . زغال سوز. زغالی . (یادداشت مؤلف ) : وگر بگذری سوی انگشتگر ازو جز سیاهی نیابی دگر.فردوسی .
-
اشهلی
لغتنامه دهخدا
اشهلی . [ اَ هََ ] (اِخ ) ابوعبدالرحمن محمدبن عثمان بن عبدالرحمن بن زیدبن ثابت بن ضحاک بن خلیفه ٔ اشهلی مدینی . این خلیفه از صحابه ٔ حضرت رسول (ص ) بود.اشهلی در بغداد سکونت داشت و در آن شهر از محمدبن اسماعیل بن ابی فدیک و عبداﷲبن نمیر و جز آنان روایت...
-
وادعی
لغتنامه دهخدا
وادعی . [ دِ عی ی ] (ص نسبی ) منسوب به وادعةبن عمروبن عامربن ناشج بن رافعبن مالک حاشدبن جشم بن خیوان بن نوف بن همدان که قبیله ای است از همدان و گروهی به آن منسوبند و از آن جمله اند: ابوحصین مسروق بن الاجدع الهمدانی وادعی از اهل کوفه . محمدبن حسین بن ...
-
صایدی
لغتنامه دهخدا
صایدی . [ ی ِ ] (اِخ ) عبدخیربن زید، یا عبد خیربن محمدبن خولی بن عبد عمروبن عبدیغوث بن صاید همدانی مکنی به ابوعمارة. سمعانی در الانساب آرد که وی زمان پیغمبر را دریافت ولیکن بملاقات او نرسید. او در کوفه سکونت جست و از علی بن ابی طالب روایت کند و ازو ف...
-
رادمردی
لغتنامه دهخدا
رادمردی . [ م َ ] (حامص مرکب ) عمل رادمرد. کریم طبعی . بخشندگی . جوانمردی . آزادمردی : سوی مرزدارانش نامه نوشت که خاقان ره رادمردی بهشت . دقیقی .رادمردی به دهر دانی چیست با هنرتر ز خلق دانی کیست آنکه با دوستان تواند ساخت وآنکه با دشمنان تواند زیست .ت...
-
شاد شدن
لغتنامه دهخدا
شاد شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) خوشحال شدن . بهجت . بهج . فرح . (ترجمان القرآن ). اعجاب . (منتهی الارب ). ابتهاج . استبهاج . بهج . استبشار. ارتیاح . اجتذال . جَذل . انفراج . استطراب . بَش ّ. بشاشت . تبشش : پری چهره را بچه بد در نهان از آن شاد شد شهری...
-
اسنوی
لغتنامه دهخدا
اسنوی . [ اِ ن َ وی ی ] (اِخ ) جمال الدین ابومحمد عبدالرحیم بن الحسن بن علی بن عمربن علی بن ابراهیم الاموی الاسنوی (او الاسنائی الشافعی ) (قاضی ...). مولد او اِسنا بسال 704 هَ . ق . وی در سنه ٔ 721 به قاهره رفت و حدیث شنید و به کسب علوم پرداخت و فقه ...
-
لحام
لغتنامه دهخدا
لحام . [ ل ِ ] (ع اِ) آنچه بدان سیم و زر را پیوند دهند. (منتهی الارب ). لزاق الذهب . کفشیر. (دستوراللغة). کوشیر. (مهذب الاسماء).- لحام پذیرفتن ؛ جوش خوردن . پیوند یافتن : خسته ٔ دنیا و شکسته ٔجهان جز که به طاعت نپذیرد لحام . ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص...
-
بالا کردن
لغتنامه دهخدا
بالا کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بر بردن . فراز بردن . به بالا آوردن ، چنانکه آب را از چاه و خاک و گل را از زمین به پشت بام و غیر آن . نمو کردن .رشد کردن . بالا گرفتن . افراخته شدن . قد کشیدن . گوالیدن . بالیدن خواه در انسان باشد یا نبات : بدرگاه چو...
-
جستجوی
لغتنامه دهخدا
جستجوی . [ ج ُ ت ُ ] (اِمص مرکب ) جستجو، در تمام معانی . رجوع به این کلمه شود : به رستم چنین گفت کاین جستجوی چه باید همی خیره وین گفتگوی . فردوسی .به ایران رسد زود این گفتگوی کس آید به توران بدین جستجوی . فردوسی .مگر دخترش کاو نهان شد از اوی همه شهر ...