کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ازمان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ازمان
لغتنامه دهخدا
ازمان . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ زَمَن . (منتهی الارب ). ج ِ زمان . (دهار). روزگارها. وقتها. (غیاث ). اوقات قلیل یا کثیر. (منتهی الارب ) : ذکر آن اریاح سرد زمهریراندر آن ایام و ازمان عسیر. مولوی . || اجزاء ساعات معوجه . - ازمان اربعه ؛ ربیع و صیف و خریف و ...
-
ازمان
لغتنامه دهخدا
ازمان . [ اِ ] (ع مص ) مزمن شدن بیماری . || دیرینه شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). آمدن روزگار بر کسی . (منتهی الارب ). || انکار کردن . (تاج المصادر بیهقی ) (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
عزمان
لغتنامه دهخدا
عزمان . [ ع ُ ] (ع مص ) عَزم است در تمام معانی . رجوع به عَزم شود.
-
جستوجو در متن
-
اریاح
لغتنامه دهخدا
اریاح . [ اَرْ ] (ع اِ) ج ِ ریح . (منتهی الارب ) (دهار). بادها : ذکرآن اریاح سرد زمهریراندر آن ایام و ازمان عسیر.مولوی .
-
مزمن گردیدن
لغتنامه دهخدا
مزمن گردیدن . [ م ُ م ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) کهنه شدن . ازمان . دیرینه گشتن . تقادم : و آن را [ کفتگی لب ها ] که مزمن گردد این طلا بکار دارند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی از یادداشت مرحوم دهخدا).
-
تغاییر
لغتنامه دهخدا
تغاییر. [ ت َ ] (ع اِ) ج ِ تغییر : هر کس که بر تصاریف ایام و تغاییر ازمان صبرکند بسی گردنکشان را اسیر مقود مذلت و مهانت بیند وبسیار اسیران را در کنف امن و راحت یابد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چ اول تهران ص 430). رجوع به تغییر شود.
-
اربعة
لغتنامه دهخدا
اربعة. [ اَ ب َ ع َ ] (ع عدد، ص ، اِ) چهار. اربع. || چهارگانه .- آباء اربعة . رجوع به آباء شود.- اخلاط اربعة . رجوع به اخلاط شود.- ادله ٔ اربعة . رجوع به ادله شود.- ارکان اربعة . رجوع به ارکان شود.- ازمان اربعة . رجوع به ازمان شود.- اشکال اربعة . رجو...
-
متطاول
لغتنامه دهخدا
متطاول . [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) گردن دراز. (آنندراج ). کسی که گردن رابرای نگرستن چیزی دراز کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || تکبر نماینده . (آنندراج ). مغرور از تکبر و فیروز و مظفر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب ا...
-
گاوزبان
لغتنامه دهخدا
گاوزبان . [ زَ ] (اِ مرکب ) در کردی آزمان غا ، مازندرانی آن کوزاوان است ، معرب آن «کاوزوان ». (دزی ج 2 ص 435) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). حشیشی است که آن را به زبان عربی لسان الثور خوانند. گرم و تر باشد نزدیک به اعتدال و بعضی گویند سرد و تر است . س...
-
دوائر
لغتنامه دهخدا
دوائر. [ دَ ءِ ] (ع اِ) ج ِ دائرة. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (غیاث ) (از اقرب الموارد). ج ِ دایره . (یادداشت مؤلف ). رجوع به دائره و دایره شود.- دوائر ازمان ؛ مدارات روزانه را گویند. (از کشاف اصطلاحات الفنون ).- دوائر فلکی ؛ دوایر عظام ، یعنی دایر...
-
حاجب
لغتنامه دهخدا
حاجب .[ ج ِ ] (اِخ ) هبةاﷲبن حسن مکنی به ابوالحسن . ابن الانباری نام او را در طبقات النحویین آورده است . وی ازافاضل اهل ادب ، و شاعری ملیح الشعر است . او راست :یا لیلة سلک ازمان بطیبها فی کل مسلک اذ ارتقی درج المسررة مدرکا ما لیس یدرک والبدر قد فضح ا...
-
زمن
لغتنامه دهخدا
زمن . [ زَ م َ ] (ع اِ) روزگار. (دهار) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). زمانه . روزگار. (غیاث ). به فارس دون از صفات اوست . (آنندراج ) : تا خوی او چنین بود او را به روز و شب ایزد نگاهدار بود ز آفت زمن . فرخی .دوش نامد چشمم از فکرت فرازتا چه ...
-
دایر
لغتنامه دهخدا
دایر. [ ی ِ ] (ع ص ) دائر. گردان . گردنده . گردگرد. گردگردان .- عدد دایر ؛ عدد پنج است و از آنرو آنرا دایر گویند که هر چند او را در اعداد ضرب کنند همان پنج بصورت اصلی خود باز آید 5 در 5 به 25؛5 در 25 = 125؛ 5 در 125 = 625.|| دایر از فلک کدام بود؟ چون...