کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ازلم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ازلم
لغتنامه دهخدا
ازلم . [ اَ ل َ ] (ع ص ) بعیر اَزلم ؛ شتر کناره ٔ گوش بریده . مؤنث : زَلماء. (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
ازلم الجذع
لغتنامه دهخدا
ازلم الجذع . [ اَ ل َ مُل ْ ج َ ذَ ] (ع اِ مرکب ) (الَ ....) اَزْنَم الجَذَع . بُز کوهی . (منتهی الارب ). || روزگار. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). روزگار پر از شداید. روزگار سخت . (اقرب الموارد). || بلای بد. سختی . (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
عظلم
لغتنامه دهخدا
عظلم . [ ع ِ ل ِ ] (ع اِ) شیره ٔ درخت ، یا گیاهی است که بدان رنگ کنند، یا آن وسمه است و نیل . (منتهی الارب ). نیل . (مهذب الاسماء). درخت نیل . (الفاظ الادویة). عصاره ٔ درختی است که لون او سبز تیره رنگ بود، و گویند وسمه ٔ تر است و در زمین عرب بسیار با...
-
عضلم
لغتنامه دهخدا
عضلم . [ ع ِ ل َ ] (ع اِ) درخت نیل . (آنندراج ).
-
اظلم
لغتنامه دهخدا
اظلم . [ اَ ل َ ] (اِخ ) کوهی است سیاه از ذات حبیس . (منتهی الارب ) . در ناظم الاطباء بغلط ذات جلیس چاپ شده است و یاقوت گوید: اصمعی هنگام یاد کردن کوههای مکه گوید: اظلم کوه سیاهی است از ذات حبیس . حُصَین بن حمام مری گوید:فلیت ابابشر رأی کر خیلناو خی...
-
اظلم
لغتنامه دهخدا
اظلم . [ اَ ل َ ] (اِخ ) کوهی است . (آنندراج ). کوهی است بزمین بنی سلیم . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). کوهی است بزمین بنی سلیم بحجاز و ابن بری این بیت را برای ابو و جزة انشاد کرده است :یزیف یمانیه لاجزاع بیشةو یعلو شآمیه شروری و اظلما.یاقوت گوید و ...
-
اظلم
لغتنامه دهخدا
اظلم . [ اَ ل َ ] (اِخ ) کوهی به حبشه که کان رویین دارد. (منتهی الارب )(ناظم الاطباء) (از مراصد الاطلاع ) (از تاج العروس از یاقوت ). و رجوع به معجم البلدان و مراصدالاطلاع شود.
-
اظلم
لغتنامه دهخدا
اظلم . [ اَ ل َ ] (ع اِ) سوسمار (صفت غالبی است )، زیرا آن جانور بچگان خود را می خورد. (از متن اللغة).
-
اظلم
لغتنامه دهخدا
اظلم . [ اَل َ ] (اِخ ) موضعی است از بطن الرمة. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از مراصدالاطلاع ). و اظلم در شُعَیبَه . (از معجم البلدان ). و صاحب تاج العروس آرد: در نسخ آمده است که موضعی است ولی صحیح آن است که بگوییم کوهی است به نجد در شعیبه از بطن ا...
-
اظلم
لغتنامه دهخدا
اظلم .[ اَ ل َ ] (ع ن تف ) تاریک تر. تارتر. دلگیرتر. ظلمانی تر. تیره تر: اظلم من اللیل . (از یادداشت مؤلف ). اظلم الاشیاء دارالعیب بلا حبیب . (یادداشت مؤلف ). || ستمکارتر. ستمگرتر. بیدادگرتر. جفاکارتر. (یادداشت مؤلف ). ستم کننده تر و ظالم تر. (ناظ...
-
جستوجو در متن
-
ازنم الجذع
لغتنامه دهخدا
ازنم الجذع . [ اَ ن َ مُل ْ ج َ ذَ] (ع اِ مرکب ) (الَ ...) اَزْلَم الجَذَع . روزگار. روزگار سخت . || سختی . بلا. (منتهی الارب ).
-
حرز
لغتنامه دهخدا
حرز. [ ح ِ ] (ع اِ) تعویذ. (محمودبن عمر ربنجنی ). پنام . چشم پنام . طلسم . عوذة. دعائی مأثور اعم از خواندنی و آویختنی . ج ، احراز : حرز است مگر نامش کز داشتن اوآزاد شود بنده و به گردد بیمار. فرخی .منصور که حرز مدح او دائم بر گردن عقل و طبع و جان بند...