کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ازاله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
ازالة
لغتنامه دهخدا
ازالة. [ اِ ل َ ] (ع مص ) اِزاله . اِزالت . دور کردن . (زوزنی ) (غیاث اللغات ). دور کردن ازجای . (منتهی الارب ). تزویل . اِزال . زَیل . فاتر کردن [ فراتر کردن ]. (تاج المصادر بیهقی ). یعنی دور کردن (چیزی از جائی ). (مجمل اللغة). || برگردانیدن . (منته...
-
جستوجو در متن
-
ازال
لغتنامه دهخدا
ازال . [ اِ ] (ع مص ) دور کردن . اِزاله .
-
فاتر کردن
لغتنامه دهخدا
فاتر کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دور کردن . ازاله .
-
زداییدنی
لغتنامه دهخدا
زداییدنی . [ زِ / زُ / زَ دَ ](ص لیاقت ) زایل شدنی . سزاوار محو شدن . قابل ازاله .
-
زدودنی
لغتنامه دهخدا
زدودنی . [ زِ / زُ دو دَ ] (ص لیاقت ) قابل پاک کردن . شایسته ٔ ازاله . آنچه باید پاک و صیقل شود.
-
فصی
لغتنامه دهخدا
فصی . [ ف َص ْی ْ ] (ع مص ) جدا کردن چیزی را از چیزی و رهایی دادن . (منتهی الارب ). فصل و ازاله . (از اقرب الموارد).
-
مهر برداشتن
لغتنامه دهخدا
مهر برداشتن . [ م ُ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) مهربرگرفتن . مهر و نشان از نامه دور کردن و آن را گشودن . || دوشیزگی بردن . ازاله ٔ بکارت کردن .
-
منتور
لغتنامه دهخدا
منتور. [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) آنکه جهت ازاله ٔمو نوره می کشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
زایل نمودن
لغتنامه دهخدا
زایل نمودن . [ی ِ ن ُ / ن ِ / ن ِ دَ ] (مص مرکب ) تنحیة. (منتهی الارب ). دور کردن . جدا ساختن . رجوع به ازاله و زیل شود.
-
راق براق
لغتنامه دهخدا
راق براق . [ ب ِ ] (اِ مرکب ) هر دَرِ تمام گشوده . (لغت محلی شوشتر خطی متعلق به کتابخانه ٔ مؤلف ). || کنایه از ازاله ٔ بکارت دوشیزگان . (لغت محلی شوشتر).
-
غدد
لغتنامه دهخدا
غدد. [ غ ُدَدْ ] (ع اِ) ج ِ غُدّه . (منتهی الارب ) : دروجود بزم ما اغیار شد همچون غددگر ازاله میکنی لابد مضرت میرسد. (لسان العجم بنقل از ابوالمعالی ).رجوع به غده شود.
-
هتک عفاف
لغتنامه دهخدا
هتک عفاف . [ هََ ک ِ ع َ ] (ترکیب اضافی ،اِ مرکب ) هتک ناموس . لکه دار ساختن گوهر عفت زن . || ازاله ٔ بکارت . ربودن دوشیزگی بخلاف قانون .
-
دوتلیش
لغتنامه دهخدا
دوتلیش . [ دُ ت ِ ] (اِ) در اصطلاح عامیانه پارچه یا پاره و شرحه . حصه . || (مص ) شکافتن و شرحه کردن چیزی است . (لغت محلی شوشتر). || کنایه است از ازاله ٔ بکارت دختران . (از لغت محلی شوشتر).
-
زایل گردانیدن
لغتنامه دهخدا
زایل گردانیدن . [ ی ِ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) نابودساختن . دفع کردن . زایل کردن : پس خدای عز و جل رحمت کرد و آن قحط را زایل گردانید. (فارسنامه ٔابن البلخی ص 83). رجوع به ازاله و زایل کردن شود.