کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ازالة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ازالة
لغتنامه دهخدا
ازالة. [ اِ ل َ ] (ع مص ) اِزاله . اِزالت . دور کردن . (زوزنی ) (غیاث اللغات ). دور کردن ازجای . (منتهی الارب ). تزویل . اِزال . زَیل . فاتر کردن [ فراتر کردن ]. (تاج المصادر بیهقی ). یعنی دور کردن (چیزی از جائی ). (مجمل اللغة). || برگردانیدن . (منته...
-
واژههای همآوا
-
عذالة
لغتنامه دهخدا
عذالة. [ ع َذْ ذا ل َ ] (ع اِ) اِست . (اقرب الموارد). سرین . (منتهی الارب ). || (ص ) بسیار نکوهش کننده . (از اقرب الموارد).
-
اذالة
لغتنامه دهخدا
اذالة. [ اِ ل َ ] (ع مص ) اِذالت . صاحب ذیل یعنی دامان گردیدن . فروهشتن دامن و ریشه و جز آن . (آنندراج ). || اذاله ٔ کسی ؛ سبک وخوار داشتن او را و پروای وی نکردن . خوار کردن . (مؤید الفضلاء) (تاج المصادر بیهقی ): کمر خدمت بسته و به ادالت اولیاء دولت...
-
اضالة
لغتنامه دهخدا
اضالة. [ اَ ل َ ] (ع ص ) بمعنی فراموش شده آمده است . (از دزی ج 1 ص 27).
-
اضالة
لغتنامه دهخدا
اضالة. [ اِ ل َ ] (ع مص ) اضیال . بر زمین رویانیدن ضال را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ضال بمعنی سدر و کُنار است . رویانیدن درخت ضال و آن قسمی ازکُنار است که از باران آب خورد. (ناظم الاطباء). بسیارسدر شدن زمین . (تاج المصادر بیهقی ). اضیلت و اض...
-
جستوجو در متن
-
ازال
لغتنامه دهخدا
ازال . [ اِ ] (ع مص ) دور کردن . اِزاله .
-
فاتر کردن
لغتنامه دهخدا
فاتر کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) دور کردن . ازاله .
-
زداییدنی
لغتنامه دهخدا
زداییدنی . [ زِ / زُ / زَ دَ ](ص لیاقت ) زایل شدنی . سزاوار محو شدن . قابل ازاله .
-
زدودنی
لغتنامه دهخدا
زدودنی . [ زِ / زُ دو دَ ] (ص لیاقت ) قابل پاک کردن . شایسته ٔ ازاله . آنچه باید پاک و صیقل شود.
-
فصی
لغتنامه دهخدا
فصی . [ ف َص ْی ْ ] (ع مص ) جدا کردن چیزی را از چیزی و رهایی دادن . (منتهی الارب ). فصل و ازاله . (از اقرب الموارد).
-
مهر برداشتن
لغتنامه دهخدا
مهر برداشتن . [ م ُ ب َ ت َ ] (مص مرکب ) مهربرگرفتن . مهر و نشان از نامه دور کردن و آن را گشودن . || دوشیزگی بردن . ازاله ٔ بکارت کردن .
-
منتور
لغتنامه دهخدا
منتور. [ م ُ ت َ وِ ] (ع ص ) آنکه جهت ازاله ٔمو نوره می کشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
-
زایل نمودن
لغتنامه دهخدا
زایل نمودن . [ی ِ ن ُ / ن ِ / ن ِ دَ ] (مص مرکب ) تنحیة. (منتهی الارب ). دور کردن . جدا ساختن . رجوع به ازاله و زیل شود.