کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ازارقه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ازارقه
لغتنامه دهخدا
ازارقه . [ اَ رِ ق َ ] (اِخ ) ج ِ ازرقی . منسوب بازرق . و ایشان قومی از خوارج حروری ازاصحاب ابی راشد نافعبن ازرق بودند. (مفاتیح العلوم ).گروهی از خوارج و از یاران نافعبن الازرق میباشند امیر مؤمنان را در مسئله ٔ تحکیم کافر شناخته اند. لعنةاﷲ علیهم اج...
-
جستوجو در متن
-
ازرق
لغتنامه دهخدا
ازرق . [ اَ رَ ] (اِخ ) نام پدر نافع که ازارقه از خوارج بدو منسوبند. رجوع به ازارقه شود.
-
ازکی
لغتنامه دهخدا
ازکی . [ اِ ] (اِخ ) نام قریه ای بعمان ازارقه را، و در آن آبهای بسیار و باغهاست .
-
اصحاب ابوراشد
لغتنامه دهخدا
اصحاب ابوراشد. [ اَ ب ِ اَ ش ِ ] (اِخ ) پیروان ابوراشد نافعبن ازرق . ازارقه . رجوع به ازارقه و ملل و نحل شهرستانی چ مطبعه ٔ حجازی قاهره ج 1 ص 179 شود.
-
نافعیة
لغتنامه دهخدا
نافعیة. [ ف ِ عی ی َ ] (اِخ ) نام فرقه ای از خوارج که معروفند به ازارقه و انتسابشان به نافعبن ارزق است . (از سمعانی ). رجوع به نافعبن ارزق شود.
-
ابوراشد
لغتنامه دهخدا
ابوراشد. [ اَ ش ِ ] (اِخ ) نافعبن ازرق . پیشوای ازارقه ، فرقه ای از خوارج . رجوع به نافع... شود.
-
ازرقیة
لغتنامه دهخدا
ازرقیة. [ اَ رَ قی ی َ ] (اِخ ) نام فرقه ای از خوارج اصحاب نافعبن ازرق . رجوع به ازارقه شود.
-
ازرقی
لغتنامه دهخدا
ازرقی . [ اَ رَ ] (ص نسبی ) منسوب به ازرق : هفت چرخ ازرقی در رق اوست پیک ماه اندر تب ودر دق اوست . مولوی .|| (اِخ ) یکتن از پیروان ابی راشد نافعبن ازرق . ج ، ازارقه . رجوع به ازارقه و انساب سمعانی (کلمه ٔ ازرقی ) شود.
-
عجردی
لغتنامه دهخدا
عجردی . [ ع َ رَ دی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به طائفه ای از خوارج از ازارقه منسوب به عبدالکریم بن عجرد و او از اصحاب عطیة الاسود الحنفی یمامی است . (از اللباب ج 2 ص 123). و رجوع به عجارده شود.
-
اسلم
لغتنامه دهخدا
اسلم . [ اَ ل َ ] (اِخ ) ابن زرعة الکلابی . ابن زیاد وی را با دوهزار تن بجنگ ازارقه فرستاد. رجوع بعقدالفرید چ محمد سعید العریان ج 1 ص 115 و 166 و ج 2 ص 230و 231 و البیان و التبیین چ سندوبی ج 2 ص 50 شود.
-
صفریة
لغتنامه دهخدا
صفریة. [ ص ُ ری ی َ ] (اِخ ) اصحاب زیادبن اصفر، یکی از پانزده فرقه ٔ خوارج . (بیان الادیان چ مرحوم اقبال ص 49). آنان را بدان جهت صفریه خواندند که رخسارشان زرد بود، و گفته اند از آن رو که اصحاب ابن صفارند. (عقدالفرید چ محمد سعید عریان ج 1 ص 171 و ج 2 ...
-
نجدات
لغتنامه دهخدا
نجدات . [ ن َ ج َ ] (اِخ ) اصحاب نجدةبن عامر حنفی خارجی . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). پیروان نجدةبن عامر الحنفی . (بیان الادیان ). نام فرقه ای است از خوارج که از پیروان نجدةبن عامر حنفی هستند. نجدةبن عامر با سپاه خود از یمامه به قصد بیعت و پیوستن ...
-
نضلة
لغتنامه دهخدا
نضلة. [ ن َ ل َ ] (اِخ ) ابن عبیدبن الحارث الاسلمی ، مکنب به ابوبرزه ، از صحابه و از محدثین است ، ابتدا در مدینه سپس در بصره ساکن بود همراه علی با خوارج نهروان جنگید و با مهلب بن ابی صفرة به جنگ ازارقه رفت ، و به سال 65 هَ . ق . در خراسان وفات یافت ....
-
زاغول
لغتنامه دهخدا
زاغول . (اِخ ) از قراء پنج ده مرورود خراسان است ، و دراینجا است قبر مهلب بن ابی صفره . (تاج العروس ). قریه ای است از پنج قریه ٔ مرورود خراسان و امیر خراسان [مهلب بن ابی صفرة الازدی ] بسال 82 هَ . ق . در آنجا درگذشت و دفن گردید و از آنجا است محمدبن حس...