کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
پاسی سور ار
لغتنامه دهخدا
پاسی سور ار. [ اُ ] (اِخ ) عاصمه ٔ اُر. از ناحیه ٔ اور. دارای 2000 تن سکنه و راه آهن از آن گذرد.
-
واژههای همآوا
-
عر
لغتنامه دهخدا
عر. [ ع َرر ] (ع اِ) جرب . || عیب . || شر. || آنکه زود از شیر گرفته شود. (از اقرب الموارد). کودکی که زود از شیر باز داشته شود یا عام است . (ناظم الاطباء). || کرکس . (مهذب الاسماء). || نهیق خر. بانگ خر. رجوع به عرعر و عروعر شود.
-
عر
لغتنامه دهخدا
عر. [ ع َرر ] (ع مص ) به بدی انداختن کسی را. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || آلودن کسی را به بدی . (منتهی الارب ). || رسانیدن کسی را به مکروهی . || از بیخ برکندن موی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || باز افکندن زمین را. (از اقرب الموارد) (آنندراج ...
-
عر
لغتنامه دهخدا
عر. [ ع ُرر ] (ع مص ) گشن ناک گردیدن . (منتهی الارب ). عَرّ.
-
عر
لغتنامه دهخدا
عر. [ ع ُرر ] گر. عَرّ. عرّه . با فتح اول جرب است و بضم اول قروحی است در اعناق ابل و فصلان . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). قرحه هایی در گردن شتر. || جرب . (از اقرب الموارد). گری و جرب . (ناظم الاطباء). || بیماریی است که از آن پشم گوسپند و شتر برافتد....
-
آر
لغتنامه دهخدا
آر. (پسوند) -ار. اداتی است که عقیب مفرد غائب از ماضی درآید و آن را گاه بدل به اسم مصدر کند چون گفتار، کردار، رفتار، جستار، دیدار و گاه بدل بوصف فاعلی چون خواستار، خریدار، فروختار، نمودار و گاه وصف مفعولی چون گرفتار، کشتار. این ادات بطور ندرت بکلمات د...
-
آر
لغتنامه دهخدا
آر. (ع اِ) عار و ننگ .
-
جستوجو در متن
-
ابرم
لغتنامه دهخدا
ابرم . [ اِرَ ] (اِخ ) نام شهری یا قریه ای است به نواحی حلب .
-
اراج
لغتنامه دهخدا
اراج . [ اَرْ را ] (ع ص ) بسیار دروغگوی . || بسیار ورغلاننده .
-
ارت
لغتنامه دهخدا
ارت . [ اِرْ رَ ] (ع اِ) رجوع به ارّة شود.
-
اروان
لغتنامه دهخدا
اروان . [ اِرْ ] (اِخ ) شهری در قفقازیه که اکنون ایروان گویند.
-
اره غان
لغتنامه دهخدا
اره غان . [ اَرْ رَ ] (اِخ ) رجوع به ارجان و ارگان شود.
-
اریاش
لغتنامه دهخدا
اریاش . [ اَرْ ] (ع اِ) ج ِ ریش . پرها.
-
اشرس
لغتنامه دهخدا
اشرس . [ اَرَ ] (اِخ ) ابوشیبان هذلی . رجوع به ابوشیبان شود.