کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اریق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اریق
لغتنامه دهخدا
اریق . [ اِ ] (اِخ ) رجوع به اریک شود.
-
اریق
لغتنامه دهخدا
اریق . [ اُ رَ ] (اِخ ) موضعی است . (منتهی الارب ).
-
اریق
لغتنامه دهخدا
اریق . [ اُ رَ ] (ع ص مصغر) مصغرِ اَوْرَق . اشتُرک خاکسترگون . وُرَیق : جأنا باُم ّالرﱡبیق علی اریق ؛ آورد بما بلای عظیم بر اریق (از قول شخصی که غولی را بر شتر اورق دید). (منتهی الارب ).
-
واژههای مشابه
-
اریق بوکا
لغتنامه دهخدا
اریق بوکا. [ اَ ] (اِخ ) اَریغبوکا. ابن تولی بن چنگیزخان . وی در غیاب برادر خویش منگوقاآن (متوفی به سال 655 هَ . ق .) در مغولستان نیابت او میکرد و منگو خیال داشت که ریاست مغول و اولوس اربعه ٔ چنگیزی بعد از او به اریق بوکا برسد ولی قوبیلای با این نقشه...
-
واژههای همآوا
-
عریق
لغتنامه دهخدا
عریق . [ ع َ ] (ع ص ) مرد صاحب عِرق و اصل در کرم و در لؤم . (منتهی الارب ). در مردمان و در اسبان ، آنکه او را رگی در کرم و در پستی باشد، و مقصود آن است که او کریم یا لئیم است . (از اقرب الموارد). اصیل . نجیب . || غلام عریق ؛ پسری نحیف جسم و سبک روح ...
-
عریق
لغتنامه دهخدا
عریق . [ ع ُ رَ ] (اِخ ) موضعی است میان بصره و بحرین . (منتهی الارب ). جایگاهی است مابین بصره و بحرین . (از معجم البلدان ).
-
آریغ
لغتنامه دهخدا
آریغ. (اِ) کراهت و کینه یا نفرتی که از قول یا فعل کسی در دل گیرند. دل سردی : آه از غم آن نگار بدمهرکآریغ ز من بدل گرفته . خسروانی .آزیغ را نیز بمعانی مذکوره در فرهنگها ضبط کرده اند و ظاهراً یکی تصحیف دیگریست .
-
جستوجو در متن
-
اریغبوکا
لغتنامه دهخدا
اریغبوکا. [ اَ ] (اِخ ) ابن تولی بن چنگیزخان ، که درعهد امیر ارغون بمقام بیتکچی رسید. (جهانگشای جوینی چ لیدن ج 2 ص 255، 256). و رجوع به اریق بوکا شود.
-
قبلای قاآن
لغتنامه دهخدا
قبلای قاآن . [ ق ُ ] (اِخ ) (قوبیلای قاآن ) ابن تولی خان پادشاه چهارم ازخانان قراقرم و کلوران است . وی به سال 658 هَ .ق . بر تخت شاهی نشست . در روزگار او آشفتگی و هرج و مرج در دستگاه حکومت راه یافت و میان فرزندان وی اختلاف پدید آمد. هنگامی که منکوقاآ...
-
بیکی
لغتنامه دهخدا
بیکی . [ ] (اِخ ) سرقوقیتی بیکی (سرقویتی بیکی ، سرقونتی بیکی یا فقط بیکی ). زوجه ٔ تولی بن چنگیزخان و مادر منکوقاآن و هولاکو و قوبیلای قاآن و اریق بوکا. (تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 219، 250 و 256).
-
چاکمبو
لغتنامه دهخدا
چاکمبو. [ ک َ ] (اِخ ) نام برادراورنگ خان پادشاه اقوام کرایت که چنگیزخان مغول دختراو «سرقوینی بیکی » را به پسر چهارمش «تولوی » داد و این زن (دختر چاکمبو) محبوبترین خواتین تولوی و مادرچهار پسر او: منکوی قاآن ، قوبیلای قاآن ، هولاکوخان و اریق بوکا بود....
-
منگوقاآن
لغتنامه دهخدا
منگوقاآن . [ م َ ] (اِخ ) پسر تولی بن چنگیز و «سرقویتی » که پس از گیوک در سال 644 هَ . ق . به مقام خانی شعبه ٔ دوم خاندان چنگیز رسید و در نتیجه سلطنت از اولاد اوگتای قاآن برافتاد ولی این کار به سادگی برگزار نگردید و دو سال شاهزادگان و امرای مغول به ا...