کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اریس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اریس
لغتنامه دهخدا
اریس . [ ](اِ) ارکس . ارز. فوقا.
-
اریس
لغتنامه دهخدا
اریس . [ اَ ] (ع ص ) کشاورز. (منتهی الارب ). برزگر. (مهذب الاسماء). ج ، اراریس (مهذب الاسماء)، اریسون . (منتهی الارب ). || مؤلفین جهانگیری و برهان گویند: اریس در عربی به معنی متابع آمده است ، ولی در قوامیس عرب بدین معنی دیده نشد. ظاهراً اصل مزارع بو...
-
اریس
لغتنامه دهخدا
اریس . [ اَ] (ص ) زیرک . هوشیار. (جهانگیری ) (برهان ) (رشیدی ).
-
اریس
لغتنامه دهخدا
اریس . [ اِرْ ری ] (ع ص ) برزگر. (مهذب الاسماء) (کنز اللغات ). کشاورز. مزارع . (جهانگیری ). زراعت کننده . (برهان ). ج ، اراریس ، اریسون ، ارارسة، ارارس . || امیر. (منتهی الارب ). رئیس .
-
اریس
لغتنامه دهخدا
اریس .[ اَ ] (اِخ ) (بئر...) چاهیست بمدینه نزدیک مسجد قبا. (منتهی الارب ). خاتم پیامبر صلوات اﷲ علیه در خلافت عثمان از دست عثمان در این چاه افتاد و یافته نشد.
-
واژههای مشابه
-
اریس تیس
لغتنامه دهخدا
اریس تیس . [ اُ ] (اِخ ) موضعی بمقدونیه ٔ قدیم ، مولد پوزانیاس . (ایران باستان ص 1208).
-
بئر اریس
لغتنامه دهخدا
بئر اریس . [ ب ِءْ رِ اَ ] (اِخ ) چاهی است در مدینه در مقابل مسجد قبا منسوب به اریس یکی ازیهودان ، و مهر حضرت رسول از دست عثمان بن عفان بسال ششم خلافتش در همین چاه افتاد و هرچه جستند آن را نیافتند. اریس در لغت شامیان به معنای فلاح یا اکار است و جمع آ...
-
واژههای همآوا
-
عریس
لغتنامه دهخدا
عریس . [ ع َ ] (ع اِ) عروس . (ناظم الاطباء). رجوع به عروس شود. || واحد عُرس ، به معنی ریسمانها. (از اقرب الموارد).
-
عریس
لغتنامه دهخدا
عریس . [ ع ِرْ ری ] (ع اِ) خوابگاه شیر. (منتهی الارب ). مأوای شیر و اسد. (از اقرب الموارد). کنام شیر. عریسة. و رجوع به عریسة شود.
-
اریث
لغتنامه دهخدا
اریث . [ اَ ] (ع اِ) نار. اراثة. (تاج العروس ). آتش .
-
جستوجو در متن
-
اریسی
لغتنامه دهخدا
اریسی . [ اَ سی ی ] (ع ص ) کشاورز. زارع . اَریس . اِرّیس .
-
ارکس
لغتنامه دهخدا
ارکس . [ ](اِ) ارز. اریس . فوقا.