کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارکی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارکی
لغتنامه دهخدا
ارکی . [ اَ کا ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از رَکی ّ. سست تر و ضعیف تر. (منتهی الأرب ). بسیار سست و ضعیف تر. (آنندراج ).
-
واژههای مشابه
-
ارکی قوجین
لغتنامه دهخدا
ارکی قوجین . [ ] (اِخ ) زوجه ٔ جوجی خان بن چنگیز مادر باتوبن جوجی . (حبط ج 2 ص 25).
-
واژههای همآوا
-
عرکی
لغتنامه دهخدا
عرکی . [ ع َ رَ کی ی ] (ع اِ) ماهیگیر. (منتهی الارب ). صاید ماهی . (از اقرب الموارد). || کشتیبان . (منتهی الارب ). ملاح . (از اقرب الموارد). ج ، عَرَک ، و جمع الجمع عُروک . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
عرکی
لغتنامه دهخدا
عرکی .[ ع َ رَ کی ی ] (اِخ ) اسمی است شبیه به نسبت . و آن نام کسی است که از پیامبر (ص ) در مورد وضو ساختن با آب دریا استفسار کرد. (از اللباب فی تهذیب الانساب ).
-
جستوجو در متن
-
ارکاء
لغتنامه دهخدا
ارکاء. [ اِ ] (ع مص ) پناه گرفتن به . (منتهی الأرب ). پناه بردن : ارکی الیه . || پناه بکسی دادن . (تاج المصادر بیهقی ). زنهار دادن . || مهلت دادن . (منتهی الأرب ). || گناه نهادن . گناه بر کسی نهادن . (تاج المصادر بیهقی ): ارکی علیه ؛ گناه نهادبر وی...
-
ریواج
لغتنامه دهخدا
ریواج . [ ری ] (اِ) رستنی که ریواس نیز گویند. (ناظم الاطباء) (از شرفنامه ٔ منیری ) (از آنندراج ).ریباس . ریواس . ریواص . (یادداشت مؤلف ) : ز کوه آرمت کبک کوهساری زپشته برق و ریواج بهاری . (ویس و رامین ).غذا سمانی و عدسی و ریواج و... موافق تر باشد. (...
-
رکی
لغتنامه دهخدا
رکی .[ رَ کی ی ] (ع ص ) ضعیف و سست . گویند: هذا الامر ارکی من ذاک ؛ یعنی سست و ضعیف تر است از آن . (منتهی الارب ). ضعیف و سست . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ضعیف . (اقرب الموارد). || (اِ) ج ِ رَکیَّة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). ج ِ ر...
-
اسپوراد
لغتنامه دهخدا
اسپوراد. [ اِ پ ُ ] (اِخ ) (جزائر...)اسپراد. جزائر کوچک در بحر ابیض بین رودس و سیسام . اسپوراد در زبان یونانی بمعنی پراکنده میباشد و بواسطه ٔ تفرّق و پراکندگی جزائر فوق را بدین نام خوانده اند و آنها عبارتند از: کاریوط، پَطمس ، لرِس ، کالیمنوس ، استان...
-
پرو
لغتنامه دهخدا
پرو. [ پ ِ ] (اِخ ) کشوری جمهوری به امریکای جنوبی بر ساحل اقیانوس ساکن مساحت آن 1358000 کیلومترمربع و 7300000 تن سکنه دارد. پایتخت آن لیماست . اراضی آن کوهستانی است . شهرهای عمده ٔ آن اِل کالااو و آرِکی پا است و معادن گرانبها دارد از قبیل نفت و مس و ...
-
فردوس
لغتنامه دهخدا
فردوس . [ ف ِ دَ / دُو ] (اِخ ) شهر فردوس که نام قدیم آن تون است و در سر راه شوسه ٔ عمومی استان نهم و هشتم قرار گرفته یکی از شهرهای تاریخی ایران و فاصله ٔ آن نسبت به شهرهای اطراف به شرح زیر است : مشهد 426هزار گز، گناباد 72هزار گز.مختصات جغرافیایی شهر...
-
لر کوچک
لغتنامه دهخدا
لر کوچک . [ ل ُ رِ چ َ ] (اِخ ) لرستان . حمداﷲ مستوفی گوید: تومان لر کوچک ولایتی معتبر است حقوق دیوانی آنجا که [ به دیوان ] اتابک میرفته صد تومان بوده است اماآنچه به دیوان مغول میدهند نه تومان و یکهزار دیناربه دفتر درآمده است . (نزهةالقلوب چ اروپا ص ...
-
سبزوار
لغتنامه دهخدا
سبزوار. [ س َ زَ / زِ ] (اِخ )شهرکیست خرد بر راه ری [ از خراسان ] و قصبه ٔ روستای بیداست . (حدود العالم ). نام شهری است مشهور از اقلیم چهارم بخراسان ، الان به تشیع معروف و بمحبت اهل بیت مشعوف و بعداوت شیخین مجبول ، چنانکه مولوی گوید:سبزوار است این جه...