کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارواح پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارواح
لغتنامه دهخدا
ارواح . [ اَرْ ] (ع اِ) ج ِروح . جانها. تسخیر ارواح . ارواح شریره : چو پیوستند عقل و نفس با هم از ایشان زاد ارواح مجسم . ناصرخسرو.اگر بصورت و ترکیب هستی از اجسام چرا ببالا تازی ز پست چون ارواح . مسعودسعد.گه ولادتش ارواح خوانده سوره ٔ نورستاره بست ستا...
-
ارواح
لغتنامه دهخدا
ارواح . [ اِرْ ](ع مص ) رد کردن ، چنانکه حق را: اروح علیه حقه . || دریافتن بوی . (منتهی الارب ). بوی چیزی دریافتن . (کنز اللغات ). بوی بردن . (تاج المصادر بیهقی ).- ارواح صید ؛ یافتن صید بوی مردم را. (منتهی الارب ).|| گندیده شدن . (کنز اللغات ). گندا...
-
واژههای مشابه
-
عالم ارواح
لغتنامه دهخدا
عالم ارواح . [ ل َ م ِ اَرْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) مقام و منزل ارواح . (ناظم الاطباء).
-
قابض ارواح
لغتنامه دهخدا
قابض ارواح . [ ب ِ ض ِ اَرْ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جان گیر. (روضة العقول ). جان ستان . جان ستاننده . گیرنده ٔ جانها. || (اِخ ) ملک الموت . عزرائیل : محمد مصطفی که خواجه ٔ هر دو سرا بود قابض ارواح از عالم جلال به قضای جانش آمد. (قصص الانبیاء جویری...
-
احضار ارواح
لغتنامه دهخدا
احضار ارواح . [ اِ رِ اَرْ ] (ترکیب اضافی ) (علم ِ...) عمل فراخواندن روانهای مردگان بتوسط رابطی .
-
اصل ارواح
لغتنامه دهخدا
اصل ارواح . [ اَ ل ِ اَرْ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به اصل الارواح شود.
-
جستوجو در متن
-
جانها
لغتنامه دهخدا
جانها. (اِ) ج ِ جان . ارواح .
-
جسم برزخی
لغتنامه دهخدا
جسم برزخی . [ ج ِ م ِ ب َ زَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) حد فاصل بین ارواح مجرد و اجسام کثیف را گویند.
-
فطرت اول
لغتنامه دهخدا
فطرت اول . [ ف ِ رَ ت ِ اَوْ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) پیدایش ارواح . (غیاث ).
-
مدیوم
لغتنامه دهخدا
مدیوم . [ م ِ ی ُ ] (فرانسوی ، اِ) واسطه . || کسی که واسطه ٔ احضار ارواح شود. (از فرهنگ فارسی معین ).
-
لاروا
لغتنامه دهخدا
لاروا. (اِ) رومیان از میان ارواح مردگان آن را که بدکنش بود لاروا میخواندند. (ترجمه ٔ تمدن قدیم فوستل دوکولانژ ص 501).
-
لمصو
لغتنامه دهخدا
لمصو. [ ل َ م َص ْ صو ] (اِخ )نام ارواح حامیه ٔ آسور. (ایران باستان ج 2 ص 1580).
-
سابحات
لغتنامه دهخدا
سابحات . [ ب ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ سابحة. رجوع به سابحة شود. || کشتیها. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || ارواح مؤمنان . (اقرب الموارد). ارواح مؤمنان که به آسانی بیرون کرده شوند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). ارواح المؤمنین تخرج بسهولت . (تاج...