کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارمک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارمک
لغتنامه دهخدا
ارمک . [ ] (اِخ ) (ده ...) موضعی است در جنوب لارستان مجاور ساحل خلیج فارس . دهی است بچهارفرسنگی میانه ٔ شمال و مشرق چارک .
-
ارمک
لغتنامه دهخدا
ارمک . [ اَ م َ ] (ع ص ) جمل ارمک ؛ شتر خاکستری رنگ . اشتر سرخ که بسیاهی زند. (مهذب الاسماء). اشتر تیره . شتری که برنگ رُمکه باشد. (منتهی الأرب ).
-
ارمک
لغتنامه دهخدا
ارمک . [ اَ م ُ ] (اِخ ) جزیره ای است بدریای یمن . (منتهی الأرب ).
-
ارمک
لغتنامه دهخدا
ارمک . [ اُ م َ ] (ترکی ، اِ) پشمینه ای باشد پوشیدنی . (برهان ).پشمینه ای است ستبر. جامه ٔ پشمینه . صوف : بملک رخت سقرلاط پادشاه آمدامیرارمک و صوف مربعش دستور. نظام قاری .تا بهر عید نوروز هر نوع جامه دوزنداطلس بران دانا، ارمک بران کامل . نظام قاری .آ...
-
واژههای مشابه
-
ارمک کلا
لغتنامه دهخدا
ارمک کلا. [ اَ م َک ْ ک َ ] (اِخ ) موضعی به هرهزپی از اعمال آمل . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 113 بخش انگلیسی ).
-
ارمک اله رودبار
لغتنامه دهخدا
ارمک اله رودبار. [ اَ م َ ک َ اَ ل َ ] (اِخ ) موضعی بمشهد گنجوروز از محال بارفروش . (سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 118 بخش انگلیسی ).
-
جستوجو در متن
-
الته
لغتنامه دهخدا
الته . [ اَ ت ِ ] (اِ) ارمک . درختی است از گونه ٔ ریش بز، و در تپه های اطراف کرج دیده میشود. (درختان جنگلی ایران تألیف حبیب اﷲ ثابتی ص 17). و رجوع به ارمک و ریش بز شود.
-
حقی
لغتنامه دهخدا
حقی . [ ] (اِ) نوعی جامه : و ارمک سزای حقی وسقرلاط از ابریسک و کمای خطائی . (نظام قاری ص 152).
-
رمکاء
لغتنامه دهخدا
رمکاء. [ رَ ] (ع ص ) مؤنث اَرْمَک . ماده شتری که خاکستری رنگ باشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
ابریسک
لغتنامه دهخدا
ابریسک . [ اَ س َ ] (اِ) نوعی جامه است : و ارمک سزای حقی و سقرلاطاز ابریسک و کمخای خطائی . نظام قاری .دامن ابریسکی ّ شیرکی هست چون این لاجوردی دایره .نظام قاری .
-
صندل باف
لغتنامه دهخدا
صندل باف . [ ص َ دَ ] (اِ مرکب ) این لغت چند بار در دیوان البسه ٔ نظام قاری آمده و مصحح در فهرست لغات آن را جز لغات لاینحل و مشتبه دیوان البسه یاد کرده است : گه حصیری گشاد و صندل باف گاه ترغو و قیف و لاکمخا. نظام قاری (دیوان البسه ص 21).همچو صندل باف...
-
لالائی
لغتنامه دهخدا
لالائی . (اِ) قسمی پارچه یا لباس (شاید مخصوص بندگان و غلامان ) : اُرمک و قطنی و عین البقر و رومی باف مله ٔ میلک و لالائی بیحدّ و شمار. نظام قاری (دیوان البسه ص 15).قلمی گرچه بود خواجه ٔ اَبیاریهاهمچون لالائی بیقدر غلام است اینجا.نظام قاری (دیوان البس...
-
نیاسر
لغتنامه دهخدا
نیاسر. [ س َ ] (اِخ ) نام یکی از دهستانهای بخش قمصر شهرستان کاشان است . این دهستان در شمال باختری قمصر و شمال دهستان پرزوک در منطقه ٔ کوهستانی و خوش آب و هوائی واقع است و از 11 قریه ٔ بزرگ و چندین مزرعه تشکیل شده و جمعیت آن بالغ بر 9600 تن است . قراء...