کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارموت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارموت
لغتنامه دهخدا
ارموت . [ اَ ] (اِ) لحنی درامرود (در آستارا). (گااوبا). رجوع به امرود شود.
-
واژههای مشابه
-
خرس ارموت
لغتنامه دهخدا
خرس ارموت . [ خ ِ اَ ] (اِ مرکب ) امرود جنگلی در لهجه ٔ طوالش . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
واژههای همآوا
-
عرموط
لغتنامه دهخدا
عرموط. [ ع ُ ] (ع اِ) تلفظ عامیانه است عُمروط را. (از دزی ). رجوع به عمروط شود.
-
جستوجو در متن
-
تولیکا
لغتنامه دهخدا
تولیکا. (اِ) تِلکا. تَلکو. تولک . نامهائی است که در گرگان و نور به امرود میدهند و در منجیل و کلاردشت و درفک امرود و ارموت می نامند و آنچه در جنگلهاست قسم پیروس کرداتا است . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به جنگل شناسی ساعی ص 338 و امرود و گااوبا شود...
-
امرود
لغتنامه دهخدا
امرود. [ اَ ] (اِ) در پهلوی ارموت و انبروت . (از حاشیه ٔ برهان قاطعچ معین ). در آستارا آرموت . در منجیل ، هومرو . در شفارود، اومبرو گویند. (ازجنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 238) . گلابی . (فرهنگ فارسی معین ). قسمی از گلابی . (ناظم الاطباء). کمثری . (منته...