کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارمام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارمام
لغتنامه دهخدا
ارمام . [ اَ ] (اِخ ) کوهی است در دیار باهلةبن اعصر و گویند ارمام وادیی است که به ثلبوت از دیار بنی اسد ریزد و گویند وادیی است بین حاجر و فید. (معجم البلدان ). || یوم ارمام ؛ از ایام عرب است . راعی راست :تبصر خلیلی هل تری من ظعائن تجاوزن ملحوبا فقِلن...
-
ارمام
لغتنامه دهخدا
ارمام . [ اَ ] (ع ص ) (جمع است و واحد را بدان وصف کنند) حبل ارمام ؛ حبل رمام . ریسمان پوسیده . رسن کهنه و پوسیده . (منتهی الأرب ).
-
ارمام
لغتنامه دهخدا
ارمام . [ اِ ] (ع مص ) پوسیدن استخوان . (منتهی الأرب ). || خاموش شدن . (زوزنی ) (منتهی الأرب ). خاموش گشتن . || مغزدار گشتن . (تاج المصادر بیهقی ). مغز داشتن . ارمام عظم ؛ بامغز شدن استخوان . (منتهی الأرب ). || ارمام بلهو؛ ببازی گرائیدن . مائل ببا...
-
جستوجو در متن
-
مرم
لغتنامه دهخدا
مرم . [ م ُ رِم م ] (ع ص ) نعت فاعلی است از مصدر ارمام . رجوع به ارمام شود. || ناقة مرم ؛ شتر ماده ٔ فربه با استخوان مغزدار، یا ناقه که در استخوانش اندک مغز مانده باشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
مرمات
لغتنامه دهخدا
مرمات . [ م ُ رِم ْ ما ] (ع ص ، اِ) ج ِ مرمة تأنیث مرم ، نعت فاعلی از ارمام . رجوع به مُرم و ارمام شود. || بلاها. (منتهی الارب ). دواهی . (اقرب الموارد).
-
طریفة
لغتنامه دهخدا
طریفة. [ طُ رَ ف َ ] (اِخ ) آبکی است در اسفل ارمام . (منتهی الارب ). آبی است مر بنی جذیمةبن مالک بن نصربن قعین بن الحارث بن ثعلبةبن دودان بن اسد را در اسفل ارمام . و درمحلی دیگر نیز طریفة آبی است مر بنی شاکربن نضله را که از قبیله ٔ بنی اسد می باشند و...
-
عمر
لغتنامه دهخدا
عمر. [ ع ُ م َ ] (اِخ )ابن بکیر. از اصحاب حسن بن سهل . او اخباری و راویه ونسابه است و کتاب معانی القرآن را فراء برای او نوشت . او راست : یوم الغول ، یوم الظهر، یوم ارمام ، یوم الکونة و یوم منابض . (از ترجمه ٔ الفهرست ابن الندیم ).
-
خاموش گشتن
لغتنامه دهخدا
خاموش گشتن . [ گ َ ت َ ] (مص مرکب ) بی صدا گشتن . بی سخن گشتن . خاموش شدن . خاموش گردیدن . اِنصاف . اِرمام . رجوع به «خاموش شدن » و «خامش گردیدن » شود : بروی اندر افتاد و بیهوش گشت نگفتش سخن هیچ و خاموش گشت . فردوسی .- خاموش گشتن آتش ؛ خاموش شدن آن ...
-
برقة
لغتنامه دهخدا
برقة. [ ب َ ق َ / ب ُ ق َ ] (اِخ ) نام مواضع بسیار است در دیار عرب و از آنجمله است :برقة احجار. برقة احدب . برقة احزم . برقة احواز.برقة احوال . برقة ارمام . برقة اروی . برقة اطلم . برقة اعیار. برقة اقعی . برقةالاثماد. برقةالاجاول . برقةالاجداد. برقةا...
-
خاموش شدن
لغتنامه دهخدا
خاموش شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) حرف نزدن . (ناظم الاطباء). ساکت شدن . دم فروبستن . زبان در کام کشیدن . از سخن باز ایستادن . اِخراد. (اقرب الموارد). اِرمام . (تاج المصادر بیهقی ) (اقرب الموارد). اِسکاتة. (اقرب الموارد). اِضباب . (اقرب الموارد) (تاج ...