کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارقب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارقب
لغتنامه دهخدا
ارقب . [ اَ ق َ ] (ع ص ) ستبرگردن . مرد سطبرگردن . (منتهی الأرب ). رَقبانی . گردن کلفت . بزرگ گردن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). گردن ستبر. خرگردَن . || بزرگ زانو. (مهذب الاسماء). مؤنث : رَقْباء. ج ، رُقْب . (مهذب الاسماء). || (اِ) شیر بیشه . (م...
-
ارقب
لغتنامه دهخدا
ارقب . [ اَ ق ُ ] (ع اِ) ج ِ رَقَبه .
-
واژههای همآوا
-
ارغب
لغتنامه دهخدا
ارغب . [ اَ غ َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از رغبت . رغبت کننده تر. (آنندراج ). راغب تر.
-
جستوجو در متن
-
گردن کلفت
لغتنامه دهخدا
گردن کلفت . [ گ َ دَ ک ُ ل ُ ] (ص مرکب ) سطبرگردن . آنکه گردن سطبر دارد. ارقب . (منتهی الارب ). || دشنامی است : این گردن کلفت ها را به اینجا راه ندهید. || بزرگ باقدرت . || قلدر. زورگو.
-
رقبانی
لغتنامه دهخدا
رقبانی . [ رَ ق َ نی ی ] (ص نسبی ) مرد سطبرگردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). مردستبرگردن و گردن کلفت . (ناظم الاطباء). ستبرگردن . ارقب . گردن کلفت . (یادداشت مؤلف ). رجوع به رقبان شود.
-
ارصد
لغتنامه دهخدا
ارصد. [ اَ ص َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از رصد. ارقب . چشم داشته تر : انّی لامن ُ من عدوّ عاقل و اخاف خِلّاً یعتریه جنون فالعقل فن واحد و طریقه ادری و ارصد و الجنون فنون .
-
خرگردن
لغتنامه دهخدا
خرگردن . [ خ َ گ َ دَ ] (ص مرکب ) گردن کلفت . صاحب گردنی سخت و سطبر. ستبرگردن . زفت گردن . با گردنی سخت سطبر. با گردنی سخت قطور نه بوجه . (یادداشت بخط مؤلف ). اَرْقَب . رَقَبانی .
-
رقب
لغتنامه دهخدا
رقب . [ رَ ق َ ] (ع اِمص ) ستبری گردن . (منتهی الارب ). ستبری گردن . ج ، رُقُب . (ناظم الاطباء) (آنندراج ). ستبری گردن . اسم است از ارقب . (از اقرب الموارد). || (اِ) ج ِ رَقَبَة. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (متن اللغة). رجوع به رقبة شود.
-
رقبة
لغتنامه دهخدا
رقبة. [ رِ ب َ ] (ع مص ) یا رَقبَة. چشم داشتن و انتظار کردن کسی را: رقبه رقبةً و رقباناً و رقوباً و رقابةً و رقوباً و رَقَبَةً. (منتهی الارب ). چشم داشتن . (تاج المصادر بیهقی ). چشم داشتن و انتظار کردن . (آنندراج ). کسی را چشم داشتن . (دهار) (از اقرب...
-
بز کوهی
لغتنامه دهخدا
بز کوهی . [ ب ُ زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رَنگ . (فرهنگ اسدی ). صدیع. قفاص . (منتهی الارب ). معز وحشیة. تیس جبلی . پازن . اُیَّل . وعل . ثیتل . ارقب . (یادداشت بخط دهخدا). بز وحشی . شکار. پازن . نوع وحشی بز که در کوهستانهای ایران و ترکیه و افغانست...
-
رقبة
لغتنامه دهخدا
رقبة. [ رَ ق َ ب َ ] (ع اِ) گردن . (کشاف اصطلاحات الفنون ) (فرهنگ نظام ) (ترجمان جرجانی چ دبیرسیاقی ص 53). سپس گردن یا بن گردن یا گردن . ج ، رَقب . رِقاب . اَرقُب . رَقَبات . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گردن . جید. عنق . (یادداشت مؤلف ). گردن . سپس گ...
-
شیر
لغتنامه دهخدا
شیر. (اِ) حیوانی چارپا و سَبُع و درنده از نوع گربه که به تازی اسد گویند. (ناظم الاطباء). حیوانی است معروف که به عربی اسد گویند. (از آنندراج ) (از انجمن آرا). ژیان ، شرزه ، چیره خران ، برق چنگال از صفات اوست . (آنندراج ). پستانداری عظیم الجثه و قوی از...