کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارطی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارطی
لغتنامه دهخدا
ارطی . [ اَ طا / اَ ] (ع اِ) بلغت رومی درخت وزک را گویند که پده است و بعربی غرب خوانند. (برهان قاطع). درختی است که شکوفه ٔ آن مانند شکوفه ٔ بید و برگش پهن است و برِ آن تلخ و مانند عناب و تر و تازه ٔآنرا شتر میخورد. بیخهایش سرخ است . (آنندراج ). گیاهی...
-
ارطی
لغتنامه دهخدا
ارطی . [ اُ ] (معرب ، اِ) شریان بزرگ که از دل برآمده است و دو شاخ از وی برخاسته است ، یک شاخ که بزرگتر است گرد دل اندرگشته است و اندر وی پراکنده شده و شاخ دیگر سوی تجویف راست دل آمده و اندر وی پراکنده شده است و باقی به دو بخش شده است یکی بزرگتر و یکی...
-
جستوجو در متن
-
ارطاة
لغتنامه دهخدا
ارطاة. [ اَ ] (ع اِ) یک ارطی . (منتهی الأرب ). یک بن ارطی . یک بنه ٔ ارطی . || درخت سنجد. (مهذب الاسماء) (ربنجنی ). ج ، اَراطی ، اراط، ارطیات .
-
ارط
لغتنامه دهخدا
ارط. [ اَ ] (ع مص ) بیرون آوردن زمین درخت ارطی را. (آنندراج ) (شمس اللغات ) (کنزاللغات ). || دباغت دادن پوست . (آنندراج ) دباغت کردن پوست . (شمس اللغات ). دباغت کردن بپوست درخت ارطی . (کنزاللغات ). || شتر را ارطی خوردن دادن . (شمس اللغات )(آنندراج )....
-
احتات
لغتنامه دهخدا
احتات . [ اِ] (ع مص ) اِحتات اَرطی ؛ خشک شدن آن . (منتهی الارب ).
-
اراطی
لغتنامه دهخدا
اراطی . [ اَ طا ] (ع اِ) ج ِ اَرطی و ارطاة.
-
ارط
لغتنامه دهخدا
ارط. [ اَ رِ ] (ع اِ) رنگی است مانند رنگ اَرطی .
-
شورتاخ
لغتنامه دهخدا
شورتاخ . (اِ مرکب ) ارطی . (یادداشت مؤلف ). صاحب اقرب الموارد در ذیل ارطی آرد: درختی است که گل سفید آن به گل درخت بید ماند و میوه ٔ آن شبیه به عناب است .
-
مؤرط
لغتنامه دهخدا
مؤرط. [ م ُءْ رِ ] (ع ص ) جایی که درخت ارطی می رویاند. (ناظم الاطباء). زمین برآورنده ٔ درخت ارطی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مورط. (آنندراج ).
-
اقصاف
لغتنامه دهخدا
اقصاف . [ اِ ] (ع مص ) تنگ و باریک گردیدن ارطی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رقیق و نازک گردیدن ارطی : اقصف الارطی ؛ رق . (اقرب الموارد).
-
مأروط
لغتنامه دهخدا
مأروط. [ م َءْ ] (ع ص ) (از «ارط») شتری که پیوسته ارطی خورد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || شتری که پیوسته از خوردن ارطی به درد شکم مبتلا باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از ذیل اقرب الموارد). || پو...
-
مورط
لغتنامه دهخدا
مورط. [ رِ ] (ع ص ) زمین برآورنده درخت ارطی . (آنندراج ). رجوع به مؤرط شود.
-
مرطی
لغتنامه دهخدا
مرطی . [ م َ طی ی ] (ع ص ) أدیم مرطی ؛ پوست دباغت شده به برگ اَرطّی . (ناظم الاطباء).
-
ارطاء
لغتنامه دهخدا
ارطاء. [ اِ ] (ع مص ) اَرطی برآوردن زمین . || بالغ شدن و بزنی رسیدن دختر. (منتهی الأرب ).