کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارشد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارشد
لغتنامه دهخدا
ارشد. [ اَ ش َ ] (اِخ ) ابن احمد برسوی . او راست : ارشاد الطالبین فی شرح وصایا المهتدین .
-
ارشد
لغتنامه دهخدا
ارشد. [ اَ ش َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از رشد. رشیدتر. راه راست یابنده تر. (غیاث ) (آنندراج ). || به رشدرسیده .- ارشد اولاد یا اولاد ارشد ؛ آنکه در میانه ٔ اولاد کسی بارشدتر و باهوشتر از همه باشد. و در تداول عوام فارسی زبان ، اسن و اکبر فرزندان : حسن ...
-
ارشد
لغتنامه دهخدا
ارشد.[ اَ ش َ ] (اِ) حجرالنور است . (اختیارات بدیعی ). جوهری است که آنرا مرقشیشا خوانند و بعربی حجرالنور گویند. (برهان قاطع). حجرالروشنائی . (قانون ابوعلی سینا در ادویه ٔ مفرده ذیل : مارقشیشا ). اثلق . (فهرست مخزن الادویه ). سنگ روشنائی .
-
واژههای مشابه
-
قزلجه ارشد
لغتنامه دهخدا
قزلجه ارشد. [ ق ِ زِ ج َاَ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 17500 گزی جنوب خاوری قره آغاج و 4500 گزی جنوب شوسه ٔ مراغه به میانه . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و معتدل مالاریایی است . سکنه 1050 تن . آب آن از چشمه ...
-
بیاتیون ارشد
لغتنامه دهخدا
بیاتیون ارشد. [ ب ِ تی یو اَ ش َ ] (اِخ ) دهی از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول است که 300 سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6).
-
جستوجو در متن
-
آمنن
لغتنامه دهخدا
آمنن . [ ن ُ ] (اِخ ) نام ارشد اولاد داود. || نام مردی از نسل یهودا.
-
ابی شای
لغتنامه دهخدا
ابی شای . [ اَ ] (اِخ ) (پدر عطا) نام ارشد اولاد صرویه خواهر داود و برادر یوآب .
-
اسه آن
لغتنامه دهخدا
اسه آن . [ اُ س ِ ] (اِخ ) یا اُک ِآنْس در اساطیر یونانی ، رب النوع دریا، ارشد تیتانها، پسر اورانُس و گاءِآ.
-
جرشوم
لغتنامه دهخدا
جرشوم . [ ] (اِخ ) ارشد اولاد موسی . سفر خروج 2: 22 و 18: 3. (از قاموس کتاب مقدس ).
-
شاملو
لغتنامه دهخدا
شاملو. (اِخ ) مرتضی قلیخان سلطان شاملو، فرزند ارشد حسینخان شاملو است . نصرآبادی درباره ٔ او گوید: مردی در کمالات انسانی بی نظیر و در خط شکسته زبردست بود. از اشعار او ابیاتی نیز آورده است .
-
کوچکلوک
لغتنامه دهخدا
کوچکلوک . [ ] (اِخ ) کوچی خان . فرزند ارشد شیبک خان . از پادشاهان ازبک و معاصر صفویه بوده است . وی 28 سال پادشاهی کرد و بین او و شاه طهماسب اول پس از چند بار زد و خورد آشتی برقرار شد. (فرهنگ فارسی معین ).
-
هادی خان
لغتنامه دهخدا
هادی خان . (اِخ ) فرزند ارشد مهدی خان که جانشین وی شد و مهدی خان از طرف کریمخان زند عنوان خانی و حکومت تنکابن را گرفت و بعدها یکی از طرفداران آغا محمدخان شد.(سفرنامه ٔ مازندران و استرآباد بخش انگلیسی ص 22).
-
شادی بیک
لغتنامه دهخدا
شادی بیک . [ ب َ ] (اِخ ) (غیاث الدین ) از اولاد واحفاد جوجی خان پسر ارشد چنگیزخان از خانان دشت قبچاق . رجوع به تاریخ حبیب السیر چ خیام ج 3 ص 76 شود.