کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارسی
لغتنامه دهخدا
ارسی . [ اَ سا] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از رَسو. استوارتر. ثابت تر.- امثال :ارسی من رصاصة ؛ الرسو الثبوت یریدون به الثقل . (مجمعالأمثال ).
-
ارسی
لغتنامه دهخدا
ارسی . [ اُ رُ ] (ص نسبی ) روسی . اهل روسیه . از روسیه : قند اُرُسی . || (اِ) کفش . پاپوش . چَموش . قسمی کفش پاشنه دار. نوعی از کفش که از چرم دوزند. || قسمی در که عمودی باز شود. قسمی در که گشودن و بستن آن به بربردن و فرودآوردن است برخلاف درهای عادی ک...
-
واژههای مشابه
-
ارسی دوز
لغتنامه دهخدا
ارسی دوز. [ اُ رُ ] (نف مرکب ) کفشگر. کفاش . اسکاف . کفش دوز. حَذّاء.
-
ارسی دوزی
لغتنامه دهخدا
ارسی دوزی . [ اُ رُ ] (حامص مرکب ) عمل ارسی دوز. کفاشی .
-
ارسی شاه
لغتنامه دهخدا
ارسی شاه . [ ] (اِخ ) ملک تاج الدین . ملک معظم نصیرالحق والدین خسرو نیمروز او را به اوق با یکهزار مرد از سوار و پیاده از غور و هراة و اسفزار و نیه و فراه نشانید (در 661 هَ . ق .). (تاریخ سیستان ص 401). و او چون از حرکت ملک الامراء و الکبار ملک علأال...
-
ارسی نس
لغتنامه دهخدا
ارسی نس . [ اُ ن ِ ] (اِخ ) طبق روایت کنت کورث . و ارکسی نس بروایت آریان . فرمانده سپاهیان ایران در زمان داریوش سوم و او نژاد خود را به کوروش بزرگ میرسانید و از اعقاب هفت تن پارسی بود و در جنگ با اسکندر بر دو سردار موسوم به آری ُبَرزن و اُرُبات ریاست...
-
واژههای همآوا
-
عرصی
لغتنامه دهخدا
عرصی . [ ع َ صی ی ] (ص نسبی ) منسوب به عرصة. و بنواسحاق یعنی فرزندان اسحاق بن عبداﷲبن جعفربن ابی طالب بن عبدالمطلب بدانجا منسوبند. (از معجم البلدان ).
-
عرسی
لغتنامه دهخدا
عرسی . [ ع ِ سی ی ] (ص نسبی ) رنگ ابن عرس و راسو. (از اقرب الموارد). || رنگی است . (منتهی الارب ). رنگی شبیه به رنگ راسو. (ناظم الاطباء). رنگی است به رنگ ابن عرس . (از اقرب الموارد).
-
ارثی
لغتنامه دهخدا
ارثی . [ اَ ثا ] (ع ص ) مردی که استواری و اِحکام کار را نتواند. (منتهی الارب ).
-
ارثی
لغتنامه دهخدا
ارثی . [ اِ ] (ص نسبی ) منسوب به ارث . موروثی .
-
جستوجو در متن
-
اورسی
لغتنامه دهخدا
اورسی . (اِ) رجوع به ارسی شود.
-
اسکف
لغتنامه دهخدا
اسکف . [ اَ ک َ ] (ع ص ) کفشگر. (منتهی الارب ). ارسی دوز. کفاش .