کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارسال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارسال
لغتنامه دهخدا
ارسال . [ اَ ] (ع اِ) ج ِ رَسَل . پاره های چیزی : جائت الخیل ارسالاً؛ ای قطیعاً قطیعاً. || بندهای نی : زبُسّد بزرینه نی دردمیدبه ارسال نی داد دم را گذر.لوکری .
-
ارسال
لغتنامه دهخدا
ارسال . [ اِ ] (ع مص ) فرستادن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (مؤید الفضلاء) (غیاث ). گسیل کردن . گسی کردن . ایفاد. فارسیان ، ارسال را بر تحفه و سوغات استعمال کنند. (غیاث از مصطلحات ) : شتاب کن در ارسال جواب این نبشته بسوی امیرالمؤمنین . (تاریخ بی...
-
واژههای مشابه
-
ارسال المثل
لغتنامه دهخدا
ارسال المثل . [ اِ لُل ْ م َ ث َ ] (ع اِ مرکب ) (از صنایع بدیعی ) یکی از جمله ٔ بلاغت آن است که شاعر اندر بیت حکمتی گوید، آن به راه مثل بود، چنانکه عنصری گوید (مجتث ):گناه دشمن پوشد چو چیره گشت بعفوبچیرگی در، عفو از شمایل حکماست عجب مدار ز من گر مدیح...
-
ارسال المثلین
لغتنامه دهخدا
ارسال المثلین . [ اِ لُل ْ م َ ث َ ل َ ] (ع اِ مرکب ) (از صنایع بدیعی ) معنی این فصل چنان بود که شاعری مصراعی بگوید یا بیتی و اندر آن بیت (یا مصراع ) دو حکمت گوید کی آن دو حکمت به راه مثال رود، چنانک قمری گوید (رمل ):بی هنر دولت پاینده نباشد بس دیردو...
-
جستوجو در متن
-
مخابره
لغتنامه دهخدا
مخابره . [ م ُ ب َ رَ ] (ع اِمص ) اخبار و اطلاع بهمدیگر رساندن . (از ناظم الاطباء). ارسال و دریافت خبر. خبری که بوسیله ٔ تلگرام یا تلفن به دست آید و یا ارسال گردد. ج ، مخابرات . و رجوع به همین کلمه شود.- مخابره کردن ؛ بهم دیگر خبر دادن . (ناظم الاطب...
-
مرسلة
لغتنامه دهخدا
مرسلة. [ م ُ س ِ ل َ ] (ع ص ، اِ) مؤنث مرسِل ، نعت فاعلی از مصدر ارسال . فرستنده . ارسال دارنده : و انی مرسلة الیهم بهدیة فناظرة بم یرجع المرسلون . (قرآن 35/27)؛ من فرستنده هستم به سوی ایشان هدیه ای را تا ببینم فرستادگان با چه چیز برمیگردند. و رجوع ...
-
انفاذ داشتن
لغتنامه دهخدا
انفاذ داشتن . [ اِ ت َ ] (مص مرکب ) ارسال داشتن . فرستادن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
مجممة
لغتنامه دهخدا
مجممة. [ م ُ ج َم ْ م َ م َ ] (ع ص ) زنی که موهای سر خود را ارسال نکند و نگذارد بلند شود و آنها را مانند مردان از بیخ بسترد. (ناظم الاطباء). زنی که موهای سر خود را ارسال نکند، مانند مردان . (منتهی الارب ).
-
ابتعاث
لغتنامه دهخدا
ابتعاث . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) بعث . (زوزنی ). نَشر. برانگیختن . فرستادن . (حبیش تفلیسی ). گسیل کردن . ارسال .
-
تلگرام
لغتنامه دهخدا
تلگرام . [ ت ِ ل ِ ] (فرانسوی ، اِ) اخبار و مطالب ارسال شده یا دریافت شده بکمک دستگاه تلگراف . تلگراف نامه . رجوع به تلگراف شود.
-
نامرسول
لغتنامه دهخدا
نامرسول . [ م َ ] (ص مرکب ) فرستاده ناشده . ارسال ناشده . مقابل مرسول . رجوع به مرسول شود.
-
مرسلات
لغتنامه دهخدا
مرسلات . [ م ُ س ِ ] (ع ص ، اِ) ج ِمرسِلة، مؤنث مُرسل . رجوع به مرسِل و ارسال شود.
-
مرسولات
لغتنامه دهخدا
مرسولات . [ م َ] (از ع ، ص ، اِ) ج ِ مرسوله ، مؤنث مرسول . فرستاده شده ها. ارسال گشته ها. مُرسَلات و رجوع به مرسول شود.