کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارزش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارزش
لغتنامه دهخدا
ارزش . [ اَ زِ ] (اِمص ، اِ) اسم مصدر از ارزیدن . عمل ارزیدن . || قیمت . بها. (آنندراج ). ارز. ارج . آمرغ . || قدر. || برازندگی . شایستگی . زیبندگی . قابلیت . استحقاق . || اعتبار یک سند یا متاع . پولی که در سند نوشته شده .
-
جستوجو در متن
-
نیرز
لغتنامه دهخدا
نیرز. [ ن َ ی َ ] (نف مرکب ) نیرزنده . که ارزش ندارد. که بی ارزش است .- هیچ نیرز ؛ که ارزشی ندارد.
-
نیم پولی
لغتنامه دهخدا
نیم پولی . (اِ مرکب ) چهاریک شاهی . نیم پول . (یادداشت مؤلف ). || کنایه از چیز کم ارزش یا بی ارزش . نیم غازی .
-
نیم غازی
لغتنامه دهخدا
نیم غازی . (اِ مرکب ) رجوع به نیم غاز شود. || (ص نسبی ) کنایه از چیز بی ارزش یا به غایت کم ارزش .
-
درقدر
لغتنامه دهخدا
درقدر. [ دُ ق َ ] (ص مرکب ) با قدر و منزلت در. دارای ارزش و بهایی چون ارزش در. با ارزش در : تو درقدری و در تنها نکوترتو لعلی لعل بی همتا نکوتر.نظامی .
-
والور
لغتنامه دهخدا
والور. [ ل ُ ] (فرانسوی ، اِ) ارزش . (لغات فرهنگستان ).
-
هم ارز
لغتنامه دهخدا
هم ارز. [ هََاَ ] (ص مرکب ) دارای ارزش برابر. هم قیمت . هم پایه .
-
ارزیاب
لغتنامه دهخدا
ارزیاب . [ اَرْزْ ] (نف مرکب ) کسی که ارزش هر چیزی را معین کند. مُقوّم .
-
ارزیدگی
لغتنامه دهخدا
ارزیدگی . [ اَ دَ / دِ ] (حامص ) چگونگی ارزش چیزی .
-
نیرزیدن
لغتنامه دهخدا
نیرزیدن . [ ن َ ی َ دَ ] (مص منفی ) ناارزیدن . بی ارزش و کم بها بودن .
-
شعرباف
لغتنامه دهخدا
شعرباف . [ ش ِ ] (نف مرکب ) کسی که اشعار بی ارزش گوید. (فرهنگ فارسی معین ).
-
ارزیابی
لغتنامه دهخدا
ارزیابی . [ اَرْزْ ] (حامص مرکب ) عمل یافتن ارزش هر چیز. تقویم .
-
ارزیدنی
لغتنامه دهخدا
ارزیدنی . [ اَ دَ ] (ص لیاقت ) لایق ارزیدن . شایسته ٔ ارزش .
-
قدر و قیمت
لغتنامه دهخدا
قدر و قیمت . [ ق َ رُ م َ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب ) مقدار و ارزش و اعتبار.- بی قدر و قیمت شدن ؛ بی ارزش شدن . بی مقدار شدن : نشد بی قدر و قیمت سوی مردم ز بی قدری صدف لؤلؤی شهوار.ناصرخسرو.