کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارزة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارزة
لغتنامه دهخدا
ارزة. [ اُ زَ ] (ع اِ) یک بنه صنوبر نر یا درخت عرعر. (منتهی الأرب ). رجوع بماده ٔ قبل شود.
-
واژههای مشابه
-
آرزه
لغتنامه دهخدا
آرزه . [ رِ زَ ] (ع ص ) شترماده ٔ قوی . || شب سرد. || درخت استوارشده ٔ در زمین .
-
آرزه
لغتنامه دهخدا
آرزه . [ زَ / زِ ] (اِ) کاهگل .
-
ارزه
لغتنامه دهخدا
ارزه . [ اَ زَ ] (اِخ ) نام کشور اول است . (آنندراج ). نخستین کشور از کشورهای هفتگانه . (بندهش ، در پنجم بند 8 و در یازدهم بند 3).
-
ارزه
لغتنامه دهخدا
ارزه . [ اَ زَ / زِ ] (اِ) کاهگل . (جهانگیری ) (برهان ). اندود. گلابه . اندایه . خازه . آژند. سیاع . (منتهی الأرب ). || کِلس . (دهار). گچ . دوغاب .سیم گل . || نام درختی است . (مؤید الفضلاء از شرفنامه ) (برهان ). درختی است که از او چوب عصا گیرند. بع...
-
آرزه گر
لغتنامه دهخدا
آرزه گر. [ زَ / زِ گ َ ] (ص مرکب ) اندودگر. کاهگل کار.
-
ارزه گر
لغتنامه دهخدا
ارزه گر. [ اَ زَ / زِ گ َ ] (ص مرکب ) اندایش گر. گچ مالنده . (برهان ). کسی که کاهگل و گچ در جایی مالد. (برهان ) (جهانگیری ) (مؤید الفضلاء).کلاّس . (دهار). || نازک کار، مقابل سِفت کار. || اندیشه گر و متفکر. (شعوری از فرهنگ محمودی ). || کج اندیش (؟). ...
-
قلعه ارزه خوران
لغتنامه دهخدا
قلعه ارزه خوران . [ ] (اِخ ) دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه ، واقع در 45هزارگزی شمال راه ارابه رو احمدآباد به تکاب . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل مالاریایی است و دارای 60 تن سکنه است . آب آن از رودخانه ٔ قلعه و ...
-
واژههای همآوا
-
عرضة
لغتنامه دهخدا
عرضة. [ ع َ ض َ ] (ع مص ) یک بار ظاهر کردن چیزی را بر کسی . || آشکار کردن و عرض نمودن . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). آشکار ساختن . نشان دادن . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) نمایش . ارائه . اظهار. (فرهنگ فارسی معین ) (ناظم الاطباء). || هدیه . || بیان ...
-
عرضة
لغتنامه دهخدا
عرضة. [ ع ِ ض َ ] (ع اِ) مؤنث عرض . (منتهی الارب ) || زنی که به باطل و ناچیز مردم را فریبد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به عرض شود.
-
عرضة
لغتنامه دهخدا
عرضة. [ ع ُ ض َ ] (ع اِ) آهنگ . || قوت . (منتهی الارب ). || همت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بندی است در کشتی گیری گویند: له عرضة یصرع بها الناس ؛ بندی بلد است که مردم را بر زمین میزند. (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). حیله ای است در مصارع...
-
جستوجو در متن
-
ارذه
لغتنامه دهخدا
ارذه . [ ] (اِ)ارزه . بفارسی زفت رومی است . (فهرست مخزن الادویه ).