کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارزانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارزانی
لغتنامه دهخدا
ارزانی . [ اَ ] (ص نسبی ) منسوب به ارزن که شهری است به دیاربکر. || منسوب به ارزن که موضعی است به فرسنگی از شیراز. (غیاث اللغات ). و ظاهراً محرف ارزنی است .
-
ارزانی
لغتنامه دهخدا
ارزانی . [ اَ ](ص نسبی ) (در پهلوی : ارژانیک ) منسوب به ارزان . ارزنده . (رشیدی ) : گه ِ رفتن صفاهان داد آنراکه ارزانی است بختش صد جهان را. (ویس و رامین ).به دلی صحبت تو نیست گران چه حدیثی است بجان ارزانی . انوری . || درخور. لایق . (بهار عجم ). سزاوا...
-
واژههای مشابه
-
نه ارزانی
لغتنامه دهخدا
نه ارزانی . [ ن َ اَ ] (ص مرکب ) توانگر.دارا. مقابل ارزانی . قوی حال . غیرمستحق : به ارزانیان و نه ارزانیان درم چون ببخشی ندارد زیان .ابوشکور.
-
حاجی ارزانی
لغتنامه دهخدا
حاجی ارزانی . [ اَ ] (ص مرکب ) گرانفروش .
-
جستوجو در متن
-
رتعة
لغتنامه دهخدا
رتعة. [ رَ ع َ ] (ع اِمص ) رَتَعة. فراخی و ارزانی . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). فراخی و ارزانی . (ناظم الاطباء). رجوع به رَتَعة شود.
-
ناارزانی
لغتنامه دهخدا
ناارزانی . [ اَ ] (ص مرکب ) طالح ، مقابل صالح . ناسزا، مقابل سزا : عبداﷲبن طاهر گفتی که علم به ارزانی و ناارزانی بباید داد که علم خویشتن دارتر از آن است که با ناارزانیان قرار کند. (زین الاخبار گردیزی ). || (حامص مرکب ) گرانی . تنگی . مقابل ارزانی به ...
-
ارزانیان
لغتنامه دهخدا
ارزانیان . [ اَ ] (اِ مرکب ) ج ِ ارزانی . رجوع به ارزانی شود. || (ص مرکب ) در این بیت اگر تصحیفی راه نیافته باشد به معنی ارزانی و درخور و شایسته آمده است : کنون آفرین تو [ بهرام گور ] شد بی گزیربما هرکه هستیم برنا و پیر...بر این تخت ارزانیانست شاه بد...
-
کرد
لغتنامه دهخدا
کرد. [ ک ُ ] (اِخ ) اصطخری گوید: شهری بزرگ است در ابرقوه و قصرهای بسیار دارد و آنجا ارزانی است . (از معجم البلدان ).
-
کوثة
لغتنامه دهخدا
کوثة. [ ک َ ث َ ] (ع اِ) ارزانی و فراخ سالی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). خصب . (اقرب الموارد).
-
غثرة
لغتنامه دهخدا
غثرة. [ غ َ رَ ] (ع اِمص ) ارزانی . فراخ سالی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
هدن
لغتنامه دهخدا
هدن . [ هَِ ] (ع اِ) فراخی و ارزانی سال . (منتهی الارب ). خصب . (اقرب الموارد).
-
فیوح
لغتنامه دهخدا
فیوح . [ ف ُ ] (ع اِمص ) بسیاری ِ نبات . || فراخی و ارزانی سال و بلاد. (منتهی الارب ).
-
نرخ شکن
لغتنامه دهخدا
نرخ شکن . [ ن ِ ش ِ ک َ ] (نف مرکب ) متاع خوب و ارزانی که ارزش اجناس مشابه را در بازار کم کند. ارزان .