کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارذال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارذال
لغتنامه دهخدا
ارذال . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رَذل . فرومایگان . (غیاث اللغات ). ناکسان . (مهذب الاسماء). دونان . خسیسان .
-
ارذال
لغتنامه دهخدا
ارذال . [ اِ ] (ع مص ) ناکس و فرومایه گردانیدن کسی را. (منتهی الأرب ). فرومایه کردن . (تاج المصادر بیهقی ). || صاحب ناکسان و فرومایگان گشتن . || رذل گردیدن اصحاب کسی . (منتهی الأرب ).
-
واژههای همآوا
-
عرزال
لغتنامه دهخدا
عرزال . [ ع ِ ] (ع اِ) خوابگاه شیر. || جای خواب پالیزبان در پالیز بر سر درخت و جز آن از ترس درندگان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). سقیفه ٔ ناطور. (از اقرب الموارد). || گردآورده ٔ شیر درنده در جای باش خویش جهت بچگان مانند آشیانه ٔ مرغ . (از اقرب ...
-
جستوجو در متن
-
رذول
لغتنامه دهخدا
رذول . [ رُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رَذْل . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (متن اللغة). رجوع به رذل و ارذال و اراذل شود.
-
حن
لغتنامه دهخدا
حن . [ ح ِن ن ] (ع اِ) حیی است از جن ، از آن حی اند سگهای سیاه و ارذال جن و کمینهای آن و سگهای جن یا خلقی است میان جن و انس . (منتهی الارب ). حیی است از جن . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گروهی پریان .
-
رذل
لغتنامه دهخدا
رذل . [ رَ ] (ع ص ) ناکس و فرومایه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (منتهی الارب ). ناکس و فرومایه . ج ، رُذول ، اَرْذال ، رَذْلون . (از اقرب الموارد). ناکس . (دهار) (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 51). مردم ناکس . ج ، اَراذِل ، اَرْذال . (مهذب الاسماء). مرد...
-
ارفاغ
لغتنامه دهخدا
ارفاغ . [ اَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ رفغ، به معنی زمین بسیارخاک . جای خشک بی نبات . ریم ناخن . ریم بنهای ران . فراهم آمدنگاه ریم از بدن . بن ران . فراخی عیش . مشک رقیق تنک پوست متوسط بین جید وردی . مرد ناکس و فرومایه . مرد سفله . آدمیان زبون .- ارفاغ ناس ؛...
-
اثیرالدین
لغتنامه دهخدا
اثیرالدین . [ اَ رُدْ دی ] (اِخ ) فتوحی مروزی ملقب به شرف الحکماء. عوفی در لباب الالباب ج 2 ص 148 گوید: او از معاریف و مشاهیر مرو بود... نظم بانظام او در غایت ذوق و جزالت و نهایت رقت و سلاست بود. و در مجمعالفصحاء ج 1 ص 372 آمده است : او معاصر سلطان س...
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) قابض (خواجه درویش ...). خوندمیر در دستورالوزراء ص 453 آرد که :در مبادی حال در سلک ارذال عمال منتظم بود و اکثر اوقات بصاحب جمعی و قابضی قیام مینمود و بعد از آن ترقی کرده ، امیر تومان دارالسلطنه ٔ هراة شد و چند گاهی در آن منصب ا...