کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اردک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اردک
لغتنامه دهخدا
اردک . [ اَ دَ ] (اِخ ) (تلفظ ترکی ارتاکی ) قصبه ٔ سنجاق قره سی از ولایت خداوندگار است در یک فرسنگی غربی خرابه های شهر قدیمی کیزیگ . مردم آنجا بعضی مسلمان باشند و پاره ای مذهب مسیحی دارند و آن دارای 11 جامع و مسجد و 44 مکتب و 158 کلیسا و مناستر است ....
-
اردک
لغتنامه دهخدا
اردک . [ اُ دَ ] (اِ) نوعی از طیور آبی دارای پنجه هائی که توسط غشائی به یکدیگر متصل اند و با نوکی که در جوانب دارای صفائح عرضی است و آن از طیور اهلی است و گوشت آن حلال است . اقسام آن در مازندران و گیلان و اطراف دریاچه های سیستان فراوان است . مرغابی ....
-
واژههای مشابه
-
اردک پرانی
لغتنامه دهخدا
اردک پرانی . [ اُ دَ پ َ ] (حامص مرکب ) کنایه از ظرافت و استهزاء. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || ضراط زدن . (غیاث از مصطلحات ) (آنندراج ).
-
اردک پوز
لغتنامه دهخدا
اردک پوز. [ اُ دَ ] (اِ مرکب ) نوعی از پستانداران مونوترم است که جثه اش باندازه ٔ یک خرگوش است و فکّینش بشکل منقار اردک است . در استرالیا و تاسمانی زندگی می کند.
-
اردک خاتون
لغتنامه دهخدا
اردک خاتون . [ ] (اِخ ) مادر اولجایتو سلطان . رجوع بحبط ج 2 ص 45 شود.
-
جستوجو در متن
-
اوردک
لغتنامه دهخدا
اوردک . [ دَ ] (ترکی ، اِ) مرغابی . (از شرفنامه ٔ منیری ). اردک . رجوع به اردک شود.
-
بیلی
لغتنامه دهخدا
بیلی . (اِ) اردک . مرغابی (در گیلان ). (یادداشت مؤلف ).
-
کشتل
لغتنامه دهخدا
کشتل . [ ک ِ ت ِ ] (اِ) قسمی مرغابی است . نوعی اردک . (یادداشت مؤلف ).
-
ابوزفیر
لغتنامه دهخدا
ابوزفیر. [ اَ زَ ] (ع اِ مرکب ) اِوَزّ. مرغابی . اردک .
-
ارنی طرنک
لغتنامه دهخدا
ارنی طرنک . [ اُ طُ رَ ] (فرانسوی ، اِ) رجوع به اُردک پوز شود.
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن اردک . رجوع به حبیب بن عبدالرحمان شود.
-
گیوزر
لغتنامه دهخدا
گیوزر. [ وْ زَ ] (اِ) به معنی نوعی خاص از اردک است . (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 297). اما جای دیگر نیامده است .
-
منت رم
لغتنامه دهخدا
منت رم . [ م ُ ن ُ رِ ] (فرانسوی ، اِ) رجوع به اردک پوز و مونوترم شود.