کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
اردشیر اول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
اردشیر اول
لغتنامه دهخدا
اردشیر اول . [ اَ دَ / دِ رِ اَ وْوَ ] (اِخ ) (ساسانی ). رجوع به اردشیر بابکان شود.
-
اردشیر اول
لغتنامه دهخدا
اردشیر اول . [ اَ دَ / دِ رِ اَوْ وَ ] (اِخ ) هخامنشی . نام این شاه را چنین نوشته اند: در کتیبه های شاهان هخامنشی - اَرت َ خْشَثْرَ ، در نسخه ٔ بابلی کتیبه ها - اَرت َ خْشَت ْ سو بزبان عیلامی - اَرته خْچَرچَه ، به مصری (در روی گلدانی ) - اَرتَه خسَش ...
-
واژههای مشابه
-
آردشیر
لغتنامه دهخدا
آردشیر. (اِ مرکب ) حریره ٔ آرد گندم .
-
کی اردشیر
لغتنامه دهخدا
کی اردشیر. [ ک َ اَ دَ ] (اِخ ) بهمن بن اسفندیار، ملقب به درازدست . پادشاه کیانی . (مفاتیح العلوم خوارزمی ، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
-
کوره ٔ اردشیر
لغتنامه دهخدا
کوره ٔ اردشیر. [ رَ / رِ ی ِ اَ دَ ] (اِخ ) رجوع به مدخل بعد شود.
-
هرمزد اردشیر
لغتنامه دهخدا
هرمزد اردشیر. [ هَُ م َ دِ اَ دَ ] (اِخ ) نام قدیم سوق الاهواز است و نام اهواز یا سوق الاهواز را تازیان به این شهر داده اند. (ازایران در زمان ساسانیان ترجمه ٔ رشید یاسمی ص 252).
-
آل اردشیر
لغتنامه دهخدا
آل اردشیر. [ ل ِ اَ دَ ] (اِخ ) ساسانیان . || در بیت ذیل مراد چغانیان یا سامانیانند : ای فخر آل اردشیر ای مملکت را ناگزیرای همچنان چون جان و تن آثار و افعالت هژیر.دقیقی .
-
تخت اردشیر
لغتنامه دهخدا
تخت اردشیر. [ ت َ ت ِ اَ دَ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نام نوایی است از موسیقی . (جهانگیری ) (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (انجمن آرا) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) : بر بید عندلیب زند تخت شهریاربر سرو زندواف زند تخت اردشیر. منوچهری .مطربان ساعت بساعت بر نوای ...
-
تن اردشیر
لغتنامه دهخدا
تن اردشیر. [ ت َ اَ دَ ] (اِخ ) شهری است بحری و آن این چنین خوانند که دیوارش بر تن مردم نهاد یک جمینه گل بود و دیگر از تن مردم و پارس و سواد ومداین جماعت که بر ایشان عاصی شده بود و بر ایشان خشم گرفته بود. (مجمل التواریخ والقصص چ بهار ص 62).
-
رام آردشیر
لغتنامه دهخدا
رام آردشیر. [ دَ ] (اِخ ) رام اردشیر. نام شهری است که آردشیر بابکان بنا کرده بوده . (برهان ). رجوع به رام اردشیر شود.
-
رام اردشیر
لغتنامه دهخدا
رام اردشیر. [ اَ دَ ] (اِخ ) نام شهری است . (شرفنامه ٔ منیری ). نام شهری است بناکرده ٔ اردشیر. (آنندراج ) (انجمن آراء) (منتخب اللغات ) (فرهنگ رشیدی ). گویند آن شهری است که در میان اصفهان و خوزستان در جبال واقع شده است . (از معجم البلدان ج 4) : چو رام...
-
ری اردشیر
لغتنامه دهخدا
ری اردشیر. [ رَ ی ِ اَدَ ] (اِخ ) ری . (یادداشت مؤلف ). رجوع به ری شود.
-
رام اردشیر
لغتنامه دهخدا
رام اردشیر. [ م ِ اَ دَ ] (ترکیب اضافی ) طرب اردشیر. (از آنندراج ) (از انجمن آراء). بعضی گفته اند طرب اردشیر. چه ، رام و رامش بمعنی طرب است ، و در این تأمل است چه ، رام بمعنی شاد و خوش است نه شادی و خوشی . (از فرهنگ رشیدی ). || مسخر و فرمانبردار ارد...
-
کارنامه ٔ اردشیر
لغتنامه دهخدا
کارنامه ٔ اردشیر. [ م َ / م ِ ی ِ اَ دَ ] (اِخ ) رجوع به کارنامه ٔ اردشیر پاپکان شود.