کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارجاسب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارجاسب
لغتنامه دهخدا
ارجاسب . [ اَ ] (اِخ ) ارجاسپ . ارجاسف (معرّب آن ). خرزاسف . (ابن البلخی ). نام نبیره ٔ افراسیاب است که در توران پادشاهی کرد و در روئینه دژ مسکن داشت و چندین پسر گشتاسب را در جنگ کشته بود و لهراسب پدر گشتاسب را که ترک پادشاهی کرده در بلخ بعبادت مشغول...
-
جستوجو در متن
-
ارجسپ
لغتنامه دهخدا
ارجسپ . [ اَ ج َ ] (اِخ ) ارجاسپ . رجوع به ارجاسب شود.
-
خشاش
لغتنامه دهخدا
خشاش . [ خ َ ] (اِخ ) نام یکی از پهلوانان ارجاسب در جنگ با گشتاسب . (یادداشت بخط مؤلف ).
-
زرستون
لغتنامه دهخدا
زرستون . [ زَ رِ ] (اِخ ) دختر ارجاسب که زیباترین دخترخیونی بود و ارجاسب در جنگ با ویشتاسب وعده میدهد که هر کس زریر را بکشد دخترش را به او خواهد داد. ویدرفش این وظیفه را بعهده گرفت و زریر را بکشت . رجوع به مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات پارسی ص 363 شو...
-
به آفرین
لغتنامه دهخدا
به آفرین . [ ب ِه ْ ف َ ] (اِخ ) نام خواهر اسفندیاربن گشتاسب است که او را ارجاسب اسیر کرده بود و در روینه دژ محبوس داشت . بعد از آن اسفندیار به آنجا رفت و ارجاسب را کشت و به آفرین را نجات داد و او را به آفرید هم میگویند. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به ...
-
کهرم
لغتنامه دهخدا
کهرم . [ ک ُ رَ / ک َ رَ ] (اِخ ) شاهزاده ٔ تورانی پسر ارجاسب . (فهرست ولف ) : برادر بد او را دو اهریمنان یکی کهرم و دیگر اندیرمان . فردوسی .رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
اردشیر
لغتنامه دهخدا
اردشیر. [ اَ دَ / دِ] (اِخ ) نام سواری از لشکر گشتاسپ در جنگ ارجاسب که کشته ٔ زریر را در میدان به بستور پسر زریر بنمود.
-
ستوه
لغتنامه دهخدا
ستوه . [ س ُ ] (اِخ ) نام جادویی که ارجاسب برای تفحص احوال به ایران گسیل داشت . (مزدیسنا و ... تألیف معین چ 1 ص 360) : یکی جادویی بود نامش ستوه گذارنده راه و نهفته پژوه .فردوسی .
-
شیداسپ
لغتنامه دهخدا
شیداسپ . [ اَ ] (اِخ ) پسر گشتاسب که در جنگ ارجاسب کشته شد. (یادداشت مؤلف ). نام یکی از پسران گشتاسب . (فرهنگ ایران باستان ص 228) (لغات شاهنامه ). اما این انتساب بر اساسی نیست . رجوع به شیداسب و یشتها ج 2 ص 85 شود.
-
براترک رش
لغتنامه دهخدا
براترک رش . [ برْا / ب ِ رُ رِ ] (اِخ ) براتور. مردی تورانی که در حمله ٔدوم ارجاسب ببلخ زردشت پیامبر ایرانی را بشهادت رسانید. (از فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به زردشت شود.
-
چنگ بر چنگ مالیدن
لغتنامه دهخدا
چنگ برچنگ مالیدن . [ چ َ ب َ چ َ دَ ] (مص مرکب ) دست بر دست زدن . از علائم خشم و حسرت و تأسف : بپوشید ارجاسب خفتان جنگ بمالید برچنگ بسیار چنگ .فردوسی .
-
ترکان خدیو
لغتنامه دهخدا
ترکان خدیو. [ ت ُ خ ِ ] (اِ مرکب ) خدیو ترکان . شاه ترکان . امیر قوم ترک . فرمانروای ترکستان : چو ارجاسب بشنید گفتار دیوفرود آمد از گاه ترکان خدیو.دقیقی .
-
گرامی
لغتنامه دهخدا
گرامی . [ گ ِ ] (اِخ ) نام پسر جاماسب است که در جنگ ارجاسب کشته شد. رجوع به مزدیسنا چ 1 ص 354 شود : بیاید پس از سروران سپاه پس تهم جاماسب دستور شاه نبرده سواری گرامیش نام بماننده ٔ پور دستان سام ... دقیقی .رجوع به گرامی کرت شود.
-
فرشیدورد
لغتنامه دهخدا
فرشیدورد. [ ف َ شیدْ وَ ] (اِخ ) در پهلوی ساسانی فرشورت ، در اوستا فرش هام ورته . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ). نام برادر اسفندیار که یکی از پهلوانان ایران بود. (ولف ). در جنگ با ارجاسب کشته شد. (یادداشت به خط مؤلف ) : برادرْش را خواند فرشیدوردسپاهی ب...