کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارث بابا ارث پدر ی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
بابا
لغتنامه دهخدا
بابا. (اِ) پدر. اَب . باب . والد : هست مامات اسب و بابا خرتومشو تر چو خوانمت استر. سنائی .ز ابتدا سرمامک غفلت نبازیدم چو طفل زانکه هم مامک رقیبم بود و هم بابای من . خاقانی .من از شفقت پیربابای خویش فراموش کردم محابای خویش . نظامی .گفت بابا درست شد دس...
-
اصحاب فرایض
لغتنامه دهخدا
اصحاب فرایض . [ اَ ب ِ ف َ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) اصحاب فروض . در نزد اهل فرایض عبارت از ورثه ای هستندکه برای آنان در قرآن یا سنت یا اجماع سهام معینی فرض شده است . کذا فی الشریفی و غیره . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به فرایض و ارث شود....
-
علقمه ٔ عبسی
لغتنامه دهخدا
علقمه ٔ عبسی .[ ع َ ق َ م َ ی ِ ع َ ب َ ] (اِخ ) ارث مخضرم . وی در واقعه ٔ فحل در اوایل فتح شام شرکت داشت . و چند بیت شعر نیز به او نسبت دهند. (از الاصابة ج 5 قسم سوم ص 111).
-
علی منجورانی
لغتنامه دهخدا
علی منجورانی . [ ع َ ی ِ م َ ] (اِخ ) ابن محمد منجورانی بلخی . وی از زاهدین و پارسایان منجوران بود و آن قریه ای است به بلخ . احمدبن سهل گوید که وقتی ابوعلی منجوزانی درگذشت ما برای تسلیت پسرش یعنی این علی بن محمد رفتیم و پس از دفن پدر، علی بن محمد لبا...
-
وراثت
لغتنامه دهخدا
وراثت . [ وِ ث َ ] (از ع ، اِمص ) میراث گرفتن . وراثة. ارث بردن . مرده ریگ یافتن . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِمص ) ارث بردگی . (ناظم الاطباء). ارث بری . (فرهنگ فارسی معین ). || انتقال حقوق مکتسبه وصفات مشخص شده در خون یک فرد به اعقاب . (فرهنگ فارسی م...
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) ابن ریاء (رباب )بن حذیفةبن مهشم بن سعیدبن سهم قرشی سهمی . او و برادرانش معمر و وائل از صحابه بودند و بیشتر رجال نویسان ایشان را فراموش کرده اند، ولیکن در خبر قوی که فاکهی و یعقوب بن شیبة و دار قطنی و جز ایشان از طریق حسین معلم آ...
-
میراث خوار
لغتنامه دهخدا
میراث خوار. [ خوا / خا ] (نف مرکب ) میراث خوارنده . میراث خورنده . میراث خواره . میراث بر. ارث برنده . ارث بر. آنکه از میراث اقوام متوفای خود بهره برد. (از یادداشت مؤلف ). آنکه بعد از متوفی مستحق وراثت او باشد. (آنندراج ). مولی . (ترجمان القرآن جرجا...
-
طیبی
لغتنامه دهخدا
طیبی . [ ] (اِخ )(الََ ...) نامش حسین بن محمدبن عبداﷲ الطیبی . وی ازعلماء حدیث و تفسیر و بیان بود. ثروتی فراوان از ارث پدر و تجارت به دست آورده و تمامی را بمصارف خیریه رساند بحدی که در پایان عُمر فقیر و نیازمند شد. مردی فروتن و با ارباب بدعت سخت مخال...
-
رقبة
لغتنامه دهخدا
رقبة. [ رِ ب َ ] (ع مص ) یا رَقبَة. چشم داشتن و انتظار کردن کسی را: رقبه رقبةً و رقباناً و رقوباً و رقابةً و رقوباً و رَقَبَةً. (منتهی الارب ). چشم داشتن . (تاج المصادر بیهقی ). چشم داشتن و انتظار کردن . (آنندراج ). کسی را چشم داشتن . (دهار) (از اقرب...
-
محمود
لغتنامه دهخدا
محمود. [م َ ] (اِخ ) ابن عمادالدین زنگی بن آق سنقر، مکنی به ابوالقاسم و ملقب به نورالدین والملک العادل ، (511 - 569 هَ . ق .). در حلب به دنیا آمد و فرماندهی آنجا را از پدر به ارث برد و دمشق و مشرق سوریه و دیاربکر و جزیره و مصر و موصل و قسمتی از مغرب ...
-
باباعلی بیک کوسه احمدلوی افشار
لغتنامه دهخدا
باباعلی بیک کوسه احمدلوی افشار. [ ع َ ب َ س َ اَ م َ ی ِ اَ ] (اِخ ) پدر لطفعلی خان و حاکم ابیورد. ابوالحسن گلستانه آرد: شاه ستم گستر [ نادر ] برای استرداد مال و متاع و زر و زیور لطفعلی خان ولد بابا علی بیک کوسه احمد لوی افشار که دیده های او را از بی...
-
کثیر
لغتنامه دهخدا
کثیر. [ ک َ ] (اِخ ) عمیدالدوله ابوالقاسم منصوربن ابی الحسین محمدبن کثیربن احمد هروی خراسانی عارض سپاه یعنی وزیر لشکر سلطان محمود غزنوی و پسرش و صاحبدیوان خراسان در عهد مسعود بوده است . مولد وی هرات و جد وی احمد از مردم قاین است و ظاهراً ابوالحسین کث...
-
کلاله
لغتنامه دهخدا
کلاله . [ ک َ ل َ ] (ع ص ، اِ)مردی که نه ولد باشد او را نه والد. (منتهی الارب ). آنکس که او را فرزند و پدر نباشد. (از اقرب الموارد). || آنکه لاصق نباشد از نسب . (منتهی الارب ).آنکس که از راه نسب پیوستگی نداشته باشد. (از اقرب الموارد). || آنکه نسب او ...
-
میراث
لغتنامه دهخدا
میراث . (ع اِ) (از «ورث ») مالی که از مرده به کسی رسد. (منتهی الارب ). آنچه که شخصی برای وارث خود می گذارد پس از مرگ . ج ، مواریث . (از ناظم الاطباء). ترکه ٔ مرده . مالی که از مرده رسد. (آنندراج ). آنچه به مرگ از کسی بازماند. (دهار). مرده ریگ و ترکه ...
-
ارژانس
لغتنامه دهخدا
ارژانس . [ اَ ] (اِخ ) ژان باتیست دبوایه ، مارکی د... ادیب فرانسوی متولد در اِکس بسال 1704 م . و متوفی در قصر لاگارد، نزدیک تولون به سال 1771 م . وی بر اثر سقوط از اسب خدمت نظام را ترک گفت و چون پدر وی ، او را از ارث محروم کرده بود، ناگزیر شد که از ر...