کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارثماطیقی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارثماطیقی
لغتنامه دهخدا
ارثماطیقی . [ اَ رِ ] (معرب ، اِ) (از یونانی اَریثمُس ، بمعنی عدد) ارتماطیقی .علم حساب نظری . (کشاف اصطلاحات الفنون ). دانش اعداد.فن ّ محاسبه . و آن عبارتست از معرفت خواص اعداد و این مشتمل است بر چهار باب : باب اول در خواص اعداد از آن روی که کم ّاند ...
-
جستوجو در متن
-
آرتماطیقی
لغتنامه دهخدا
آرتماطیقی . [ رِ ] (معرب ، اِ) اَرِتماطیقی . اَرِثماطیقی . علم عدد و حساب و آن قسمتی از فلسفه ٔ تعلیمیه ٔ ریاضیه باشد. و رجوع به ارثماطیقی شود.
-
اریسماسیقی
لغتنامه دهخدا
اریسماسیقی . [ اَ ] (معرب ، اِ) رجوع به ارثماطیقی شود.
-
حاشیتین
لغتنامه دهخدا
حاشیتین . [ ی َ ت َ ] (ع اِ) تثنیه ٔ حاشیه . || در اصطلاح ریاضی ، طرفین . رجوع به کلمه ٔ ارثماطیقی شود.
-
مضادة
لغتنامه دهخدا
مضادة. [ م ُ ضادْ دَ ] (ع ص ) با یکدیگر ضدکننده ،و به این معنی صیغه ٔ مؤنث اسم فاعل است از باب مفاعلة. (غیاث ) (آنندراج ). || (اصطلاح ریاضی ) عکس تناسب تألیف است . و رجوع به «ارثماطیقی » شود.
-
ارتماطیقی
لغتنامه دهخدا
ارتماطیقی . [ اَ رِ ] (معرب ، اِ) (از یونانی اریث مس ، بمعنی عدد) (علم الَ ....) آرِتماطیقی . و آن علمی است که از خواص ّ عدد بحث کند. (کشف الظنون ). رجوع به ارثماطیقی شود.
-
اوسط
لغتنامه دهخدا
اوسط. [ اَ س َ ](ع ص ) میانه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). میانگی . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ، ترتیب عادل ) (مهذب الاسماء).- اوسطالشی ٔ ؛ مابین دو کرانه ٔ آن . (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ).- حد اوسط ؛ حد وسط. (مهذب الاسماء).- علم اوسط ؛ ریاضی (هندس...
-
صاعد
لغتنامه دهخدا
صاعد. [ ع ِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از صعود. بالابرآینده . (منتهی الارب ). از پستی بسوی بلندی رونده . (غیاث اللغات ). بالارونده . بَرشونده . مقابل هابط، بزیرشونده ، فروشونده . || قولهم : بلغ کذا فصاعداً؛ یعنی فوق آن . (منتهی الارب ). || اصطلاحی ریاضی است ...
-
علامه دوانی
لغتنامه دهخدا
علامه دوانی . [ ع َل ْ لا م َ دَ ] (اِخ ) نام او بصورتهای مختلف ابن اسعد، ابن سعد، سعدالدین اسعد کازرونی دوانی صدیقی ، آمده است . ولی شهرت وی همه جا به علامه دوانی است . نسب او به ابوبکر خلیفه میرسد و از احفاد محمدبن ابوبکر است . وی حکیمی بود کامل و ...
-
قاضی دوانی
لغتنامه دهخدا
قاضی دوانی . [ دَ / دَوْ وا ] (اِخ ) محمدبن اسعد یا سعدالدین اسعد کازرونی دوانی صدیقی یاخود نامش محمد اسعد پسر سعدالدین اسعد است . عبارات ارباب تراجم در این زمینه مختلف و قول نخستین مشهورتر است ، وی حکیمی است کامل ، متکلمی است فاضل ، محققی است مدقق ،...
-
مسطح
لغتنامه دهخدا
مسطح . [ م ُ س َطْ طَ ] (ع ص ) نعت مفعولی از تسطیح . رجوع به تسطیح شود. هموارشده . (از اقرب الموارد). پهن و گسترده شده . (غیاث ). برابر و هموار و پهن . (ناظم الاطباء). گسترده . راست . تخت . هموارکرده . هم طرازشده . صاف . مستوی : نقاش چابکدست از قلم ص...
-
علوم
لغتنامه دهخدا
علوم . [ ع ُ ] (ع اِ) ج ِ عِلم . دانشها. رجوع به علم شود : علوم عالم دانم ولیکن اندر عصراگر دو مردم دانم بدان که نادانم . مسعودسعد.- علوم آثار علوی ؛ علم به افلاک و حرکات فلکی و آثار آنها، و امور و حوادث جوی و نجوم است . (فرهنگ علوم عقلی ص 411، از م...
-
جلال الدین دوانی
لغتنامه دهخدا
جلال الدین دوانی . [ ج َ لُدْ د ن ِ دَ ] (اِخ ) محمدبن اسعد یا سعدالدین اسعد یا محمد اسعدبن سعدالدین اسعد کازرونی صدیقی از حکما و متکلمین بزرگ است که درهمه ٔ علوم متداول بخصوص در علوم عقلی تبحر داشت . علامه ٔ دوانی مدتی متصدی قضاوت فارس بود. وی از اح...
-
محور
لغتنامه دهخدا
محور. [ م ِح ْ وَ ] (ع اِ) آنچه گرد خود گردد. تیر چرخ دلو. تیر هر چرخ که چرخ بدان گردد از آهن باشد یا از چوب . قعو، محور آهنی . (منتهی الارب ). || آهن که در میان چرخ چاه بود. آهن که در میان بکره بود. (مهذب الاسماء). || خط مستقیم حقیقی یا فرضی که جسمی...