کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
ارثد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
ارثد
لغتنامه دهخدا
ارثد. [ اَ ث َ ] (ع اِ) درختی است . (مهذب الاسماء). نام بیخی است که تخم آنرا فلفل برّی و حب الفقد خوانند و نبات آنرا پنج انگشت و ذوخمسة اوراق گویند. (آنندراج ). اثلق است و گفته شود.(اختیارات بدیعی ). رجوع به اثلق و فلفل بری ش-ود.
-
ارثد
لغتنامه دهخدا
ارثد. [اَ ث َ ] (اِخ ) نام وادییست بین مکه و مدینه در وادی الابواء: و فی قصة لمعاویة رواها جابر فی یوم بدر: قال فاین مقیلک قال بالهضبات من ارثد. و قال الشاعر:محل أولی الخیمات من بطن ارثداً.و کثیر گوید:و ان شفائی نظرة ان نظرتهاالی ثافل یوماً و خلفی ش...
-
واژههای همآوا
-
ارصد
لغتنامه دهخدا
ارصد. [ اَ ص َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از رصد. ارقب . چشم داشته تر : انّی لامن ُ من عدوّ عاقل و اخاف خِلّاً یعتریه جنون فالعقل فن واحد و طریقه ادری و ارصد و الجنون فنون .
-
ارسد
لغتنامه دهخدا
ارسد. [ ] (اِ) حجرالنور. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به حجرالنور شود.
-
جستوجو در متن
-
ارثاد
لغتنامه دهخدا
ارثاد. [ اِ ] (ع مص ) آرام گرفتن . (منتهی الارب ). || ایستادن . || تیره رنگ شدن . (منتهی الارب ). || به نم و تری رسیدن ، چنانکه چاهکن . بخاک تر رسیدن در چاه کندن :و احتفر حتی ارثد؛ کند زمین را تا به نم آن رسید.
-
ذوخمسة اصابع
لغتنامه دهخدا
ذوخمسة اصابع. [ خ َ س َ ةَ اَ ب ِ ] (ع اِ مرکب ) پنجنگشت . پنج انگشت . فنجگشت . ذوخمسة اوراق .فلفل بری . اثلق . بجنگشت .(ابن البیطار). فنطافلن . بنطافلن . ستیرة (السامی فی الاسامی ). دل آشوب . فقد. فقدة. سکسنبویه . سجسنبویه . زعفران الیمن . ارثد. سرس...
-
اثلق
لغتنامه دهخدا
اثلق . [ اَ ل َ ] (اِ) فلفل بَرّی است بلغت بربری و آن را به شیرازی تخم دل آشوب گویند. برگ آن مانند برگ زیتون باشد و پنجنگشت همان است و آن بیشتر در کناره های رودخانه روید، خوردن آن منی را خشک سازد و بعربی حب ّالفقد خوانند. (برهان قاطع). علی بن حسین ان...